فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bifurcate

ˈbaɪfərkeɪt ˈbaɪfəkeɪt

گذشته‌ی ساده:

bifurcated

شکل سوم:

bifurcated

سوم‌شخص مفرد:

bifurcates

وجه وصفی حال:

bifurcating

معنی و نمونه‌جمله

adjective adverb

دوشاخه شدن، دوشاخه کردن، به دوشاخه منشعب کردن، دوشاخه‌ای

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

There the road bifurcates.

در آنجا راه دوشاخه می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bifurcate

  1. adjective resembling a fork; divided or separated into two branches
    Synonyms:
    forked branched pronged fork-like biramous prongy forficate
  1. verb to separate into branches or branchlike parts
    Synonyms:
    divide branch fork diverge subdivide ramify

ارجاع به لغت bifurcate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bifurcate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bifurcate

لغات نزدیک bifurcate

پیشنهاد بهبود معانی