فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Subdivide

ˌsʌbdəˈvaɪd ˌsʌbdəˈvaɪd

گذشته‌ی ساده:

subdivided

شکل سوم:

subdivided

سوم‌شخص مفرد:

subdivides

وجه وصفی حال:

subdividing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

(به قسمت‌های کوچکتر) تقسیم کردن یا شدن، تقسیم‌بندی کردن، بخشیزه کردن، ریزبخش کردن، بخش‌بندی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The landowner decided to subdivide the large property into smaller lots.

صاحب زمین تصمیم گرفت ملک بزرگ را به قطعات کوچکتر تقسیم کند.

Over time, the community will subdivide into distinct neighborhoods.

با گذشت زمان، جامعه به محله‌های منفرد تقسیم می‌شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She chose to subdivide her savings into different investment accounts.

او تصمیم گرفت پس‌انداز خود را به حساب‌های سرمایه‌گذاری مختلف تقسیم‌ کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد subdivide

  1. verb to separate into branches or branchlike parts
    Synonyms:
    divide part branch fork partition diverge redivide bifurcate ramify

لغات هم‌خانواده subdivide

  • verb - transitive
    divide, subdivide

ارجاع به لغت subdivide

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «subdivide» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/subdivide

لغات نزدیک subdivide

پیشنهاد بهبود معانی