آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Big

    bɪɡ bɪɡ

    صفت تفضیلی:

    bigger

    صفت عالی:

    biggest

    معنی big | جمله با big

    adjective A1

    بزرگتر، ارشد، مسن تر، برجسته، بزرگوار، سخاوتمند، تحمیل کننده، مدعی، محبوب، معروف، با نفوذ، مهم، به شدت طرفدار یا دوست داشتنی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    the big three

    سه تا مهمترین‌ها، سه تا بزرگترین‌ها

    adjective

    دارای شکم برآمده،، آبستن، پر، باد کرده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    big with child

    آبستن، حامله

    adverb

    مقدار زیادی، در مقیاس بزرگ، با صدای بلند یا افراطی، به سختی

    noun countable

    آدم برجسته، (در بستکتبال)مهاجم پرقدرت

    adjective

    خوش طعم (برای شراب)

    adjective

    بزرگ، حجیم، وسیع، درشت، زیاد، گنده، فراخ، گسترده، بلند

    have big ideas

    بلندپرواز بودن، جاه‌طلب بودن

    Big deal!

    (محاوره، به شوخی) فوق‌العاده است!

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    be big on somebody

    (به شوخی) نشانه‌ی لطف کسی بودن

    a big cheese

    (عامیانه) آدم دُم‌کُلفت، آدم کُلفت

    be big on something

    (محاوره) به چیزی علاقه‌مند بودن، دنبال چیزی بودن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد big

    1. adjective large, great
      Synonyms:
      large great huge massive considerable substantial extensive spacious roomy ample bulky sizable enormous immense gigantic vast tremendous colossal commodious voluminous whopping stuffed packed crowded full brimming chock-full heavy ponderous heavy-duty hefty husky hulking strapping burly fat jumbo mammoth humongous monster oversize prodigious walloping heavyweight super colossal thundering awash a whale of a mondo bull
      Antonyms:
      small little tiny itsy
    1. adjective important
      Synonyms:
      significant major serious valuable substantial considerable influential leading prominent powerful meaningful principal main material weighty momentous consequential paramount eminent heavyweight heavy-duty big-time big league popular super super colossal
      Antonyms:
      unimportant dull bland blah
    1. adjective grown
      Synonyms:
      adult mature grown-up full-grown tall elder
      Antonyms:
      adult mature grown-up full-grown tall elder
    1. adjective generous
      Synonyms:
      free unselfish considerate liberal bighearted generous benevolent gracious magnanimous noble altruistic greathearted chivalrous princely heroic lofty
      Antonyms:
      selfish ungenerous ungiving
    1. adjective arrogant
      Synonyms:
      conceited boastful haughty proud bragging pompous pretentious presumptuous imperious inflated flamboyant imposing high-sounding overblown arty
      Antonyms:
      humble unconfident shy

    Idioms

    talk big

    حرف‌های گُنده زدن

    (عامیانه) چاخان کردن، گزافه‌گویی کردن، غلو کردن، حرف‌های گنده‌گنده زدن

    سوال‌های رایج big

    صفت تفضیلی big چی میشه؟

    صفت تفضیلی big در زبان انگلیسی bigger است.

    صفت عالی big چی میشه؟

    صفت عالی big در زبان انگلیسی biggest است.

    ارجاع به لغت big

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «big» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/big

    لغات نزدیک big

    • - bifurcate
    • - bifurcation
    • - big
    • - big apple
    • - big band
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.