صفت تفضیلی:
biggerصفت عالی:
biggestبزرگتر، ارشد، مسن تر، برجسته، بزرگوار، سخاوتمند، تحمیل کننده، مدعی، محبوب، معروف، با نفوذ، مهم، به شدت طرفدار یا دوست داشتنی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
the big three
سه تا مهمترینها، سه تا بزرگترینها
دارای شکم برآمده،، آبستن، پر، باد کرده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
big with child
آبستن، حامله
مقدار زیادی، در مقیاس بزرگ، با صدای بلند یا افراطی، به سختی
آدم برجسته، (در بستکتبال)مهاجم پرقدرت
خوش طعم (برای شراب)
بزرگ، حجیم، وسیع، درشت، زیاد، گنده، فراخ، گسترده، بلند
have big ideas
بلندپرواز بودن، جاهطلب بودن
Big deal!
(محاوره، به شوخی) فوقالعاده است!
be big on somebody
(به شوخی) نشانهی لطف کسی بودن
a big cheese
(عامیانه) آدم دُمکُلفت، آدم کُلفت
be big on something
(محاوره) به چیزی علاقهمند بودن، دنبال چیزی بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «big» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/big