با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Crowded

ˈkraʊdɪd ˈkraʊdɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    crowds
  • وجه وصفی حال:

    crowding
  • صفت تفضیلی:

    more crowded
  • صفت عالی:

    most crowded

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2
(شهر، رستوران، اتوبوس و غیره) شلوغ ،پُر، پرازدحام، پر از جمعیت، پررفت‌وآمد، غلغله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The warm region is crowded with birds.
- منطقه‌ی گرمسیر پر از پرندگان است.
- The shops were all very crowded.
- همه‌ی فروشگاه‌ها شلوغ بودند.
- Less crowded
- خلوت، کم‌جمعیت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crowded

  1. adjective busy, congested
    Synonyms: awash, brimful, brimming, chock-full, clean, close, compact, crammed, cramped, crushed, dense, elbow-to-elbow, filled to the rafters, fit to bust, full, full house, full up, huddled, jammed, jam-packed, loaded, lousy with, massed, mobbed, mob scene, overflowing, packed, populous, sardined, sold out, SRO, standing room only, stiff with, stuffed, swarming, teeming, thick, thickset, thronged, tight, topped off, up to here, up to the hilt, wall-to-wall
    Antonyms: empty, uncongested, uncrowded, unfilled

لغات هم‌خانواده crowded

ارجاع به لغت crowded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crowded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crowded

لغات نزدیک crowded

پیشنهاد بهبود معانی