آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲ تیر ۱۴۰۴

    Busy

    ˈbɪzi ˈbɪzi

    گذشته‌ی ساده:

    busied

    شکل سوم:

    busied

    سوم‌شخص مفرد:

    busies

    وجه وصفی حال:

    busying

    صفت تفضیلی:

    busier

    صفت عالی:

    busiest

    توضیحات:

    مخفف این لغت در حالت عامیانه bz است.

    معنی busy | جمله با busy

    adjective A2

    مشغول، پرمشغله (شخص)

    I can't come because I am very busy.

    نمی‌توانم بیایم چون خیلی مشغول هستم.

    John is busier than ever.

    جان از هر وقت دیگری پرمشغله‌تر است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Mehri is busy until two P.M.

    مهری تا ساعت دو بعدازظهر کار دارد.

    adjective A1

    شلوغ، پرتکاپو، پررفت‌وآمد، پرجنب‌وجوش (مکان)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    busy shops

    دکان‌های شلوغ

    The airport terminal was a busy.

    پایانه‌ی فرودگاه پرجنب‌وجوش بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    busy street

    خیابان پررفت‌وآمد

    adjective A1

    پرمشغله، شلوغ (زمان)

    He spent a busy summer in New York.

    تابستان پرمشغله‌ای را در نیویورک گذراند.

    Tomorrow will be a busy day for me.

    فردا روز شلوغی برای من خواهد بود.

    adjective

    مشغول (خط تلفن)

    Your telephone was busy all day.

    تلفن شما تمام روز مشغول بود.

    The busy phone rang nonstop.

    تلفن مشغول بی‌وقفه زنگ می‌خورد.

    adjective

    پرجزئیات، دارای جزئیات بیش‌ازحد، شلوغ

    a busy floral wallpaper

    کاغذدیواری پرجزئیات

    The Christmas tree looked busy.

    درخت کریسمس شلوغ به نظر می‌رسید.

    verb - intransitive verb - transitive

    مشغول کردن، مشغول ... بودن، سرگرم کردن، سرگرم ... بودن

    I am busy writing a new dictionary.

    مشغول نوشتن فرهنگ جدیدی هستم.

    to busy oneself with something

    خود را سرگرم کاری کردن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    How do you keep busy these days?

    این روزها چگونه خود را سرگرم می‌کنی؟

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد busy

    1. adjective engaged, at work
      Synonyms:
      working active engaged employed occupied at work on duty unavailable tied up industrious diligent assiduous hustling persevering snowed swamped overloaded buried engrossed slaving on the go at it in the field on assignment in conference in a meeting with a customer already taken in someone else’s possession having a full plate up to one’s ears having enough on one’s plate having fish to fry having many irons in the fire in the laboratory
      Antonyms:
      unemployed idle unengaged quiet unbusy
    1. adjective active, on the go
      Synonyms:
      active energetic lively full hectic restless tireless strenuous bustling hustling humming tiring busy as a beaver popping fussy
      Antonyms:
      lazy inactive idle
    1. adjective nosy, impertinent
      Synonyms:
      curious inquisitive nosy prying intrusive meddling interfering meddlesome officious pushy forward impertinent butting in obtrusive snoopy stirring nebby troublesome

    Collocations

    keep busy

    خود را سرگرم کردن، (خود را) مشغول نگه داشتن

    Idioms

    busy as a bee

    خیلی گرفتار، دارای کار زیاد، پر مشغله

    سوال‌های رایج busy

    معنی busy به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «Busy» در زبان فارسی به «مشغول»، «سرِ شلوغ»، یا «پُرکار» ترجمه می‌شود.

    واژه‌ی «Busy» یکی از واژه‌های پرکاربرد در زبان انگلیسی است که بسته به زمینه، می‌تواند به وضعیت کاری، ذهنی یا حتی فضایی اشاره داشته باشد. در معنای پایه، وقتی می‌گوییم کسی «busy» است، یعنی آن شخص در حال انجام کار یا فعالیتی است و زمان آزاد ندارد. این کلمه را می‌توان هم در مکالمات رسمی و هم در گفتگوهای روزمره به‌کار برد، و از آن برای توصیف افراد، اماکن، برنامه‌ها، خطوط تلفن، یا حتی طرح‌های گرافیکی استفاده می‌شود.

    در زندگی روزمره، وقتی شخصی می‌گوید «I’m busy»، به این معناست که درگیر فعالیتی است و نمی‌تواند در آن لحظه پاسخ‌گو باشد یا وقت آزاد ندارد. این حالت ممکن است مربوط به شغل، کارهای خانه، مطالعه، یا هر نوع تعهد دیگری باشد. استفاده از این واژه بسیار رایج است، و اغلب به‌عنوان پاسخی محترمانه برای رد یک دعوت یا توضیح وضعیت فرد به کار می‌رود. مثلاً: “Sorry, I can’t talk right now, I’m busy.”

    در محیط کاری و حرفه‌ای، واژه‌ی «Busy» می‌تواند هم بار مثبت و هم منفی داشته باشد. از یک سو، مشغول‌بودن نشانه‌ای از بهره‌وری، مسئولیت‌پذیری و تلاش مستمر است. اما از سوی دیگر، اگر مشغول‌بودن به شکل مداوم، بدون زمان برای استراحت یا تعادل زندگی رخ دهد، می‌تواند به فرسودگی شغلی (burnout) منجر شود. بنابراین، «busy» بودن لزوماً نشان‌دهنده‌ی موفقیت نیست، بلکه گاهی هشداری است برای بازنگری در شیوه‌ی مدیریت زمان و اولویت‌بندی امور.

    در زمینه‌ی فناوری و ارتباطات نیز «busy» کاربردهای خاص خود را دارد. برای مثال، وقتی تماس تلفنی با کسی برقرار نمی‌شود و پیام «the line is busy» شنیده می‌شود، به این معناست که خط تلفن اشغال است. در برنامه‌نویسی یا طراحی رابط کاربری هم، اصطلاحاتی مثل «busy indicator» به کار می‌رود تا کاربر بداند که سیستم در حال پردازش است و باید کمی صبر کند. در این موارد، «busy» یک وضعیت عملکردی را توصیف می‌کند.

    از منظر زبان‌شناسی و معناشناسی اجتماعی، گاهی واژه‌ی «busy» می‌تواند معنایی کنایی نیز پیدا کند. مثلاً وقتی کسی مدام خود را «busy» نشان می‌دهد، ممکن است در واقع از آن به‌عنوان بهانه‌ای محترمانه برای اجتناب از چیزی یا کسی استفاده کند. این کاربرد، بیش از آن‌که به معنای واقعی مشغول‌بودن اشاره داشته باشد، جنبه‌ای ادبی یا تعاملی دارد و بستگی به لحن و زمینه‌ی جمله دارد.

    واژه‌ی «Busy» مفهومی گسترده‌تر از صرفاً «سرشلوغ بودن» دارد. این کلمه در خود نشانه‌هایی از نظم، مسئولیت‌پذیری، فشار، و گاهی حتی نیاز به مرزگذاری شخصی را جای داده است. اینکه چگونه و چرا خود را «busy» نگه می‌داریم، می‌تواند تصویری از سبک زندگی، اولویت‌ها، و نحوه‌ی برخورد ما با زمان و تعهدات را منعکس کند.

    گذشته‌ی ساده busy چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده busy در زبان انگلیسی busied است.

    شکل سوم busy چی میشه؟

    شکل سوم busy در زبان انگلیسی busied است.

    وجه وصفی حال busy چی میشه؟

    وجه وصفی حال busy در زبان انگلیسی busying است.

    سوم‌شخص مفرد busy چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد busy در زبان انگلیسی busies است.

    صفت تفضیلی busy چی میشه؟

    صفت تفضیلی busy در زبان انگلیسی busier است.

    صفت عالی busy چی میشه؟

    صفت عالی busy در زبان انگلیسی busiest است.

    ارجاع به لغت busy

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «busy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/busy

    لغات نزدیک busy

    • - bustling centre
    • - busty
    • - busy
    • - busy as a bee
    • - busy signal
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.