فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Busty

ˈbʌsti ˈbʌsti

صفت تفضیلی:

bustier

صفت عالی:

bustiest

معنی

adjective

خوش سر و سینه، دارای پستان‌های بزرگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد busty

  1. adjective (of a woman's body) having a large bosom and pleasing curves
    Synonyms:
    curvy curvaceous voluptuous buxom bosomy well-endowed full-bosomed stacked sonsie sonsy

ارجاع به لغت busty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «busty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/busty

لغات نزدیک busty

پیشنهاد بهبود معانی