با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Busty

ˈbʌsti ˈbʌsti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    bustier
  • صفت عالی:

    bustiest

معنی

adjective
خوش سر و سینه، دارای پستان‌های بزرگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد busty

  1. adjective (of a woman's body) having a large bosom and pleasing curves
    Synonyms: buxom, bosomy, curvaceous, curvy, full-bosomed, sonsie, sonsy, stacked, voluptuous, well-endowed

ارجاع به لغت busty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «busty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/busty

لغات نزدیک busty

پیشنهاد بهبود معانی