فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Curvy

ˈkɜːrvi ˈkɜːvi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • adjective
    دارای انحنا، پرچول، پرپیچ‌و‌خم
    • - a curvy road
    • - راه پرپیچ‌و‌خم
  • adjective
    (عامیانه) رجوع شود به: curvaceous
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد curvy

  1. adjective Having a full, voluptuous figure
    Synonyms: curvaceous, buxom, stacked, shapely, sonsy, curvey, well-developed, bosomy, busty, built, full-bosomed, sonsie, voluptuous, well-endowed

ارجاع به لغت curvy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «curvy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/curvy

لغات نزدیک curvy

پیشنهاد بهبود معانی