آخرین به‌روزرسانی:

Surfboard

ˈsɜːrfbɔːrd ˈsɜːfbɔːd

شکل جمع:

surfboards

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

تخته‌ی موج‌سواری، تخته‌ی مخصوص اسکی روی آب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

He grabbed his surfboard and ran towards the beach.

تخته‌ی موج‌سواری‌اش را گرفت و به‌سمت ساحل دوید.

After a long day in the water, he set his surfboard down to dry in the sun.

پس از یک روز طولانی در آب، تخته‌ی موج‌سواری‌اش را در آفتاب آورد تا خشک شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد surfboard

  1. verb ride the waves of the sea with a surfboard
    Synonyms:
    surf

ارجاع به لغت surfboard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «surfboard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/surfboard

لغات نزدیک surfboard

پیشنهاد بهبود معانی