فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Surf

sɜːrf sɜːf

گذشته‌ی ساده:

surfed

شکل سوم:

surfed

سوم‌شخص مفرد:

surfs

وجه وصفی حال:

surfing

شکل جمع:

surfs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive A2

تکنولوژی (در اینترنت) گشت‌وگذار کردن، جست‌وجو کردن، پرسه زدن، وب‌گردی کردن

She likes to surf social media platforms.

او دوست دارد در شبکه‌های اجتماعی وب‌گردی کند.

The students were asked to surf the web and gather information for their research project.

از دانشجویان خواسته شد تا در وب به گشت‌وگذار بپردازند و اطلاعات پروژه‌ی تحقیقاتی خود را جمع‌آوری کنند.

verb - intransitive verb - transitive B1

ورزش موج‌سواری کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

She learned how to surf during her summer vacation in Hawaii.

او در تعطیلات تابستانی خود در هاوایی نحوه‌ی موج‌سواری را آموخت.

I have never surfed before but I would love to try it someday.

تاکنون موج‌سواری نکرده‌ام اما دوست دارم روزی آن را امتحان کنم.

noun uncountable

خیزاب، امواج غلتان (روی ساحل یا آب‌سنگ یا صخره‌های آبگیر)

The surf was really rough today.

امواج غلتان امروز واقعاً شدید بود.

The sound of the surf crashing against the shore was soothing.

صدای برخورد خیزاب به ساحل آرامش‌بخش بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد surf

  1. noun waves breaking on the shore
    Synonyms:
    waves breakers breaker rollers breaking waves combers foam froth spindrift
  1. verb ride the waves of the sea with a surfboard
    Synonyms:
    surfboard
  1. verb look around casually and randomly, without seeking anything in particular
    Synonyms:
    browse
  1. verb switch channels, on television
    Synonyms:
    channel-surf

ارجاع به لغت surf

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «surf» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/surf

لغات نزدیک surf

پیشنهاد بهبود معانی