گذشتهی ساده:
surfedشکل سوم:
surfedسومشخص مفرد:
surfsوجه وصفی حال:
surfingشکل جمع:
surfsتکنولوژی (در اینترنت) گشتوگذار کردن، جستوجو کردن، پرسه زدن، وبگردی کردن
She likes to surf social media platforms.
او دوست دارد در شبکههای اجتماعی وبگردی کند.
The students were asked to surf the web and gather information for their research project.
از دانشجویان خواسته شد تا در وب به گشتوگذار بپردازند و اطلاعات پروژهی تحقیقاتی خود را جمعآوری کنند.
ورزش موجسواری کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She learned how to surf during her summer vacation in Hawaii.
او در تعطیلات تابستانی خود در هاوایی نحوهی موجسواری را آموخت.
I have never surfed before but I would love to try it someday.
تاکنون موجسواری نکردهام اما دوست دارم روزی آن را امتحان کنم.
خیزاب، امواج غلتان (روی ساحل یا آبسنگ یا صخرههای آبگیر)
The surf was really rough today.
امواج غلتان امروز واقعاً شدید بود.
The sound of the surf crashing against the shore was soothing.
صدای برخورد خیزاب به ساحل آرامشبخش بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «surf» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/surf