آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱ آبان ۱۴۰۴

    Law

    lɒː lɔː

    شکل جمع:

    laws

    معنی law | جمله با law

    noun countable B1

    حقوق قانون، مقررات (وضع‌شده توسط دولت برای جامعه)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    Under the new law, all businesses must pay higher environmental taxes.

    طبق قانون جدید، همه‌ی کسب‌وکارها باید مالیات زیست‌محیطی بیشتری بپردازند.

    The laws governing property ownership vary from one country to another.

    قوانین مربوط به مالکیت املاک از کشوری به کشور دیگر متفاوت است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    tax laws

    قوانین مالیاتی

    the laws of health

    قوانین بهداشت

    to resort to law to settle a matter

    برای فیصله دادن به امری به قانون (یا دادگاه) متوسل شدن

    noun uncountable B2

    حقوق قانون (در معنای نظام حقوقی کشور یا گروهی خاص)

    شکل نوشتاری دیگر: the law

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    In a democracy, no one is above the law.

    در دموکراسی، هیچ‌کس فراتر از قانون نیست.

    Driving under the influence of alcohol is against the law.

    رانندگی در حالت مستی برخلاف قانون است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He broke the law and therefore went to jail.

    او قانون را شکست؛ بنابراین به زندان رفت.

    noun uncountable

    حقوق حقوق (علم یا حرفه)

    He studied law for four years.

    او چهار سال حقوق خواند.

    She got a job at a prestigious law firm in New York.

    او در شرکت حقوقی معتبری در نیویورک استخدام شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a law professor

    استاد حقوق

    noun singular informal

    پلیس

    The law finally caught up with the gang after months of investigation.

    پس‌از ماه‌ها تحقیق، پلیس سرانجام آن باند را به دام انداخت.

    You can’t hide from the law forever.

    نمی‌توانی تا ابد از دست پلیس پنهان بمانی.

    noun countable C2

    قانون (در علم)

    The laws of physics govern everything from the motion of planets to the behavior of atoms.

    قوانین فیزیک بر همه‌چیز، از حرکت سیارات تا رفتار اتم‌ها، حاکم‌اند.

    According to the law of gravity, all objects are attracted toward the Earth.

    طبق قانون گرانش، تمام اجسام به‌سمت زمین جذب می‌شوند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the law of gravitation

    قانون جاذبه

    the law of diminishing returns

    قانون کاهش بازده‌ها

    the laws of nature

    قوانین طبیعت

    a law of grammar

    قانون دستوری

    the law of composition

    قانون ترکیب

    the law of exponents

    قانون نماها

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد law

    1. noun rules of a government, society
      Synonyms:
      regulation rule statute act decree order ordinance command mandate legislation precept requirement ruling canon code injunction provision charter edict bylaw constitution measure charge case behest warrant instruction dictate equity precedent notice prescript covenant demand caveat summons subpoena institute jurisprudence bidding assize commandment divestiture decretum garnishment writ reg due process
      Antonyms:
      violation transgression lawlessness breaking
    1. noun standard, principle of behavior
      Synonyms:
      rule principle guide regulation reason source ground base foundation truth criterion canon axiom formula usage maxim fundamental cause origin proposition proposal precept postulate generalization principium theorem assumption exigency
      Antonyms:
      violation transgression

    Collocations

    go to law

    به دادگاه مراجعه کردن، علیه کسی دعوی حقوقی کردن

    read law

    درس حقوق خواندن

    the law

    قانون موسی

    (عامیانه) پلیس

    law and order

    قانون و نظم عمومی، نظم و قانون، احترام به قانون و نظم اجتماعی

    against the law

    خلاف قانون، غیر قانونی

    Collocations بیشتر

    mercantile law

    قانون تجارت

    enforce the law

    اجرای قانون

    law forbids

    قانون منع می‌کند

    introduce a law

    معرفی کردن قانون (برای تصویب)، وضع قانون

    law prohibits

    قانون منع می کند

    obey the law

    اطاعت از قانون

    observe the law

    رعایت قانون

    pass a law

    تصویب قانون

    respect the law

    احترام به قانون

    uphold the law

    پایبندی به قانون/حمایت از قانون

    break the law

    قانون‌شکنی کردن، زیر پا گذاشتن قانون، تخطی از قانون

    act within the law

    در چارچوب قانون عمل کردن

    law and order break down

    فروپاشی نظم و قانون

    in breach of the law

    نقض قانون، خلاف قانون

    law and order breaks down

    نظم و قانون از بین می‌رود

    comply with the law

    تبعیت از قانون

    Idioms

    lay down the law

    1- آمرانه تعیین تکلیف کردن، دستور قاطع دادن 2- گوشمالی دادن

    the long arm of the law

    قدرت همه‌جا گسترده‌ی قانون

    sod's law

    (انگلیس - عامیانه) رجوع شود به: Murphy's Law

    لغات هم‌خانواده law

    • noun
      law, lawyer, outlaw, lawfulness, lawlessness
    • adjective
      lawful
    • verb - transitive
      outlaw
    • adverb
      lawfully

    سوال‌های رایج law

    شکل جمع law چی میشه؟

    شکل جمع law در زبان انگلیسی laws است.

    ارجاع به لغت law

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «law» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/law

    لغات نزدیک law

    • - lavoisier
    • - lavrock
    • - law
    • - law and order
    • - law and order break down
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.