شکل جمع:
lawsقانون، ضابطه، حق، حقوق، قاعده، قانون مدنی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
He broke the law and therefore went to jail.
او قانون را شکست؛ بنابراین به زندان رفت.
tax laws
قوانین مالیاتی
He studied law for four years.
او چهار سال حقوق خواند.
a law professor
استاد حقوق
to resort to law to settle a matter
برای فیصله دادن به امری به قانون (یا دادگاه) متوسل شدن
the law of gravitation
قانون جاذبه
the law of diminishing returns
قانون کاهش بازدهها
the laws of nature
قوانین طبیعت
the laws of health
قوانین بهداشت
a law of grammar
قانون دستوری
the law of composition
قانون ترکیب
the law of exponents
قانون نماها
به دادگاه مراجعه کردن، علیه کسی دعوی حقوقی کردن
درس حقوق خواندن
قانون و نظم عمومی، نظم و قانون، احترام به قانون و نظم اجتماعی
1- آمرانه تعیین تکلیف کردن، دستور قاطع دادن 2- گوشمالی دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «law» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/law