فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Ordinance

ˈɔːrdnəns ˈɔːdənəns

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

فرمان، امر، حکم، مشیت، تقدیر، ایین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

upon the ordinance of his excellency the mayor

بنابه فرمایش جناب شهردار

the ordinance of God

مشیت الهی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

according to city ordinances

طبق مقررات شهرداری

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ordinance

  1. noun law, rule
    Synonyms:
    rule order regulation command direction statute mandate edict decree ruling precept canon code fiat dictum enactment authorization prescript ukase reg

ارجاع به لغت ordinance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ordinance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ordinance

لغات نزدیک ordinance

پیشنهاد بهبود معانی