با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Ordinarily

ˌɔːrdnˈerəli ˈɔːdnrəli / / ˌɔːdnˈeərəli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • adverb
    به‌طور معمول، عادی
    • - I ordinarily listen to the news.
    • - من معمولاً به اخبار گوش می‌دهم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ordinarily

  1. adverb usually
    Synonyms: as a rule, commonly, customarily, frequently, generally, habitually, in general, normally, regularly
    Antonyms: infrequently, rarely, sometimes

ارجاع به لغت ordinarily

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ordinarily» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ordinarily

لغات نزدیک ordinarily

پیشنهاد بهبود معانی