امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sometimes

ˈsʌmtaɪmz ˈsʌmtaɪmz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb A1
گاهی، بعضی اوقات، بعضی مواقع، گاه‌به‌گاهی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I sometimes go to see him.
- گاهی برای دیدنش می‌روم.
- Sometimes he calls.
- گهگاه تلفن می‌زند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sometimes

  1. adverb every now and then
    Synonyms:
    at intervals at times consistently constantly ever and again every so often frequently from time to time here and there intermittently now and again now and then occasionally off and on once in a blue moon once in a while on occasion periodically recurrently
    Antonyms:
    never

Idioms

ارجاع به لغت sometimes

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sometimes» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sometimes

لغات نزدیک sometimes

پیشنهاد بهبود معانی