با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Off And On

American: ˈɒfəndˈɑːn British: ɒfəndɒn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb
هرازگاهی، گاه‌وبیگاه، به‌طور متناوب، بعضی‌اوقات، نامنظم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He worked off and on as a bicycle messenger, but he never found permanent work.
- هرازگاهی به‌عنوانِ پیک دوچرخه کار می‌کرد، اما هیچ‌وقت کار دائمی پیدا نکرد.
- She’s been taking drugs off and on since she was 16.
- از ۱۶ سالگی، به‌طور متناوب، مواد مخدر مصرف می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد off and on

  1. adverb intermittently
    Synonyms: alternately, at intervals, at times, every once in a while, every so often, fluctuating, from time to time, irregularly, now and then, occasionally, once in a while, on occasion, sometimes, sporadically, vacillating, variably
  2. adverb every once in a while
    Synonyms: alternately, at irregular intervals, fluctuating, hardly, infrequently, intermittent, irregularly, not often, off and on, on and off, scarcely, sometimes, sporadically, vacillating, variable, very seldom, when the mood strikes

ارجاع به لغت off and on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «off and on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/off-and-on

لغات نزدیک off and on

پیشنهاد بهبود معانی