به طور نامنظم، نامنظم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
You may feel that your heart is beating irregularly.
ممکن است احساس کنید قلبتان نامنظم میتپد.
He attended the classes irregularly
او در کلاسها به طور نامنظم شرکت میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «irregularly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/irregularly