امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Irregularly

ɪˈreɡjələrli ɪˈreɡjələli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
به‌ طور نامنظم، نامنظم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- You may feel that your heart is beating irregularly.
- ممکن است احساس کنید قلبتان نامنظم می‌تپد.
- He attended the classes irregularly
- او در کلاس‌ها به‌ طور نامنظم شرکت می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد irregularly

  1. adverb intermittently
    Synonyms:
    anyhow any which way at intervals by fits and starts by turns disconnectedly eccentrically erratically fitfully haphazardly helter-skelter infrequently in snatches jerkily now and again occasionally off and on out of sequence periodically slapdash spasmodically sporadically uncertainly uncommonly unevenly unmethodically unpunctually willy-nilly
    Antonyms:
    evenly regularly

ارجاع به لغت irregularly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «irregularly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/irregularly

لغات نزدیک irregularly

پیشنهاد بهبود معانی