فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Willy-nilly

ˌwɪli ˈnɪli ˌwɪli ˈnɪli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective adverb informal
    خواهی‌نخواهی، خواه‌ناخواه، بالاجبار
    • - We came to this world willy-nilly and we go willy-nilly.
    • - خواهی نخواهی به این جهان آمدیم و خواهی نخواهی خواهیم رفت.
    • - The boss made all the employees attend the meeting willy-nilly.
    • - رئیس همه‌ی کارمندان را مجبور کرد بالاجبار در جلسه شرکت کنند.
  • adverb informal
    بدون نظم و ترتیب، با بی‌نظمی، به‌ طور بی‌نظم، با هرج‌ومرج
    • - The books on the shelf were arranged willy-nilly.
    • - کتاب‌های روی قفسه بدون نظم و ترتیب چیده شده بودند.
    • - The papers on my desk were scattered willy-nilly.
    • - کاغذهای روی میز من به‌ طور بی‌نظم پراکنده بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد willy-nilly

  1. adverb Without regard to desire or inclination
    Synonyms: helplessly, involuntarily, randomly, indiscriminately, haphazardly, perforce, arbitrarily, at-random, every-which-way
  2. adjective
    Synonyms: ambivalent, disordered, inevitable, unavoidable

ارجاع به لغت willy-nilly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «willy-nilly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/willy-nilly

لغات نزدیک willy-nilly

پیشنهاد بهبود معانی