مختلشده، بینظم، بیترتیب، آشفته
a small disordered room
اتاق کوچک نامرتب
a disordered country with a history of successive revolutions
کشوری پرآشوب باسابقهی انقلابهای پیدرپی
Various functions of the human body can become disordered.
فعالیتهای مختلف بدن انسان میتواند دستخوش اختلال شود.
سلامت روان روانی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی سلامت روان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a disordered patient
بیمار روانی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disordered» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disordered