با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Discontinuous

ˌdɪskənˈtɪnjuəs ˌdɪskənˈtɪnjuəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more discontinuous
  • صفت عالی:

    most discontinuous

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناپیوسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
جداجدا، نامداوم، منفصل، ناپیوسته
- a series of discontinuous events
- یک سلسله رویدادهای متناوب
- His education was shallow and discontinuous.
- آموزش او سطحی و ناپیوسته بود.
- discontinuous function
- تابع ناپیوسته
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد discontinuous

  1. adjective broken; intermittent
    Synonyms: alternate, desultory, disconnected, disjointed, disordered, fitful, gaping, inchoate, incoherent, incohesive, interrupted, irregular, muddled, spasmodic, unconnected, unorganized
    Antonyms: connected, contiguous, continuous, regular, unbroken, discord [n1] conflict, disagreement animosity, antagonism, antipathy, clash, clashing, collision, contention, difference, disaccord, discordance, discrepancy, disharmony, dispute, dissension, dissent, dissidence, dissonance, disunion, disunity, division, enmity, friction, fuss, hassle, hostility, incompatibility, incongruity, inharmony, lack of concord, mischief, opposition, polarization, rancor, row, ruckus, rupture, scene, spat, split, static, strife, variance, wrangling; concept 388 —Ant. accord, agreement, cooperation, harmony, peace

ارجاع به لغت discontinuous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «discontinuous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/discontinuous

لغات نزدیک discontinuous

پیشنهاد بهبود معانی