شکل جمع:
regularsصفت تفضیلی:
more regularصفت عالی:
most regularمنظم، باقاعده، مرتب، معین، مقرر، عادی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the regular army and the irregular forces
ارتش منظم و سپاهیان غیرمنظم
in the regular course of events
در جریان عادی امور
his regular seat
صندلی همیشگی او
the regular clergy
کشیشان وابسته به دیر
Homa wears a regular-size dress.
هما پیراهن اندازه معمولی میپوشد.
regular and irregular verbs
افعال باقاعده و بیقاعده
a regular nurse
پرستار واجد شرایط
a regular issue of stamps
چاپ تمبر برای مصرف عموم
the regular elections
انتخابات عادی
Who is your regular doctor?
دکتر همیشگی تو کیست؟
the regular occurrence of storms
روی دادن مرتب توفان
a regular income
درآمد ثابت
our regular customer
مشتری دائمی ما
a regular design
طرح متعادل
a woman with regular features
زنی با اجزا صورت خوشترکیب
He is a very regular student.
او شاگرد بسیار منظمی است.
a regular pulse
نبض منظم
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «regular» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/regular