آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Formal

    ˈfɔːrməl ˈfɔːml

    صفت تفضیلی:

    more formal

    صفت عالی:

    most formal

    معنی formal | جمله با formal

    adjective C1

    رسمی،ناخودمانی، جدی، تشریفاتی، پرتشریفات، پرآیین، با رودربایستی

    formal ceremonies

    مراسم رسمی

    a formal wedding

    عروسی رسمی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Please don't be so formal.

    خواهش می‌کنم این‌قدر رودربایستی نکنید.

    a formal dance

    مجلس رقص با لباس رسمی

    a formal contract

    قرارداد رسمی

    adjective

    دارای فکر، مقید به آداب و رسوم اداری

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    adjective

    (جامه و غیره) ویژه‌ی مراسم رسمی، رسمی و مستلزم پوشیدن لباس رسمی، لباس رسمی شب

    formal dress

    لباس رسمی

    adjective

    مرتب و منظم، طبق قاعده، متوازن، با منش، برابر، همسنگ، دارای شکل هندسی منظم، دیسمند

    A formal garden.

    باغی که طرح و خیابان‌بندی آن هندسی و منظم است.

    adjective

    تفصیلی، عارضی، قراردادی

    adjective

    حقوق قانونی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده
    adjective

    (آموزش و پرورش) وابسته به آموزش در مدرسه (در برابر: مثلا آموزش در خانه و غیره)

    formal education

    آموزش رسمی، آموزش مدرسه‌ای

    adjective

    (زبان و سبک نگارش و سخن) اسلوب دار، پرشیوه (دارای واژگان گسترده و جملات بلند) (در برابر: اصطلاحی colloquial و خودمانی informal)

    He greeted us in a formal tone.

    با لحنی رسمی به ما خوشامد گفت.

    Letters written to the president must be written in a formal style.

    نامه‌هایی که به رئیس‌جمهوری نوشته می‌شود، باید به سبک رسمی نگاشته شود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد formal

    1. adjective established, orderly
      Synonyms:
      regular fixed official lawful legal conventional proper systematic methodical strict precise directed confirmed approved prescribed explicit ceremonial ceremonious rigid set decorous solemn punctilious ritual academic stereotyped stereotypical pro forma formalistic ritualistic express ceremonialistic stately
      Antonyms:
      disorderly informal relaxed
    1. adjective stiff, affected, correct
      Synonyms:
      stilted affected aloof reserved ceremonious decorous polite conventional precise exact prim starchy stuffed correct punctilious sententious by the numbers playing the game straight arrow unbending nominal distant
      Antonyms:
      relaxed informal normal unaffected customary

    Collocations

    go formal

    (عامیانه) با لباس رسمی (به مهمانی و غیره) رفتن

    لغات هم‌خانواده formal

    • noun
      formality, formalization
    • adjective
      formal
    • verb - transitive
      formalize
    • adverb
      formally

    سوال‌های رایج formal

    صفت تفضیلی formal چی میشه؟

    صفت تفضیلی formal در زبان انگلیسی more formal است.

    صفت عالی formal چی میشه؟

    صفت عالی formal در زبان انگلیسی most formal است.

    ارجاع به لغت formal

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «formal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/formal

    لغات نزدیک formal

    • - form letter
    • - form up
    • - formal
    • - formal attire
    • - formal dress
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.