امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Overtime

ˈoʊvərtaɪm ˈəʊvətaɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    overtimes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
بیش از وقت معین، به‌طور اضافه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- overtime pay
- پرداخت بابت اضافه کار
noun
اضافه‌کار، فزون کار، اضافه کاری، فزون کاری، وابسته به اضافه کار یا اضافه وقت
noun uncountable
(مسابقات ورزشی) وقت اضافی (که در صورت مساوی بودن طرفین داده می شود تا برنده معلوم شود)، اضافه وقت
- Overtime scores were 12 and 15.
- امتیازات وقت اضافی عبارت‌بودند از: 12 و 15.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overtime

  1. adjective Far into the night
    Synonyms: additional, added, supplementary
  2. noun Playing time beyond regulation, to break a tie
    Synonyms: extra pay, additional pay, late hours, extra-time, larger check
    Antonyms: regulation time

لغات هم‌خانواده overtime

ارجاع به لغت overtime

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overtime» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overtime

لغات نزدیک overtime

پیشنهاد بهبود معانی