فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Overtime

ˈoʊvərtaɪm ˈəʊvətaɪm

شکل جمع:

overtimes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2

بیش از وقت معین، به‌طور اضافه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

overtime pay

پرداخت بابت اضافه کار

noun

اضافه‌کار، فزون کار، اضافه کاری، فزون کاری، وابسته به اضافه کار یا اضافه وقت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
noun uncountable

(مسابقات ورزشی) وقت اضافی (که در صورت مساوی بودن طرفین داده می شود تا برنده معلوم شود)، اضافه وقت

Overtime scores were 12 and 15.

امتیازات وقت اضافی عبارت‌بودند از: 12 و 15.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overtime

  1. adjective far into the night
    Synonyms:
    additional supplementary added
  1. noun playing time beyond regulation, to break a tie
    Synonyms:
    extra-time extra pay additional pay larger check late hours
    Antonyms:
    regulation time

لغات هم‌خانواده overtime

  • verb - transitive
    time

ارجاع به لغت overtime

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overtime» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/overtime

لغات نزدیک overtime

پیشنهاد بهبود معانی