فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Overtime

ˈoʊvərtaɪm ˈəʊvətaɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    overtimes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable B2
    بیش از وقت معین، به‌طور اضافه
    • - overtime pay
    • - پرداخت بابت اضافه کار
  • noun
    اضافه‌کار، فزون کار، اضافه کاری، فزون کاری، وابسته به اضافه کار یا اضافه وقت
  • noun uncountable
    (مسابقات ورزشی) وقت اضافی (که در صورت مساوی بودن طرفین داده می شود تا برنده معلوم شود)، اضافه وقت
    • - Overtime scores were 12 and 15.
    • - امتیازات وقت اضافی عبارت‌بودند از: 12 و 15.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد overtime

  1. adjective Far into the night
    Synonyms: additional, added, supplementary
  2. noun Playing time beyond regulation, to break a tie
    Synonyms: extra pay, additional pay, late hours, extra-time, larger check
    Antonyms: regulation time

لغات هم‌خانواده overtime

ارجاع به لغت overtime

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overtime» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overtime

لغات نزدیک overtime

پیشنهاد بهبود معانی