امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Added

    ˈædɪd ˈædɪd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      adds

    • وجه وصفی حال:

      adding

    معنی و نمونه‌جمله

    adjective
    اضافی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - an added burden
    - بار اضافی
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد added

    1. adjective being an addition
      Synonyms:
      additional extra more further new other fresh
    1. verb determine the sum of
      Synonyms:
      totaled summed calculated computed figured reckoned tallied footed enumerated totted totalized scored
      Antonyms:
      subtracted decreased
    1. verb mathematical process
      Synonyms:
      continued replied appended
      Antonyms:
      reduced decreased lessened diminished subtracted removed deducted withdrawn detracted
    1. verb bestow a quality on
      Synonyms:
      added introduced attached connected united combined strengthened enhanced increased expanded supplemented complemented contributed amplified magnified widened extended affixed annexed appended joined bestowed imparted brought supplied boosted lent reckoned calculated computed figured totalled tallied grown intensified inflated aggrandized elaborated adjoined fused compounded totted

    لغات هم‌خانواده added

    • verb - transitive
      add

    ارجاع به لغت added

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «added» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/added

    لغات نزدیک added

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی