گذشتهی ساده:
addedشکل سوم:
addedسومشخص مفرد:
addsوجه وصفی حال:
addingضمیمه کردن، پیوست کردن، زیاد کردن، باهم پیوستن، باهم جمع شدن (بهمنظور اتحاد و پیشرفت)، اضافه شدن یا اضافه کردن (به گروه، انجمن و...)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
Add some salt to the salad.
قدری نمک سالاد را زیاد کن.
He asked the waiter to add extra cheese to his pizza.
او از گارسون خواست که پنیر بیشتری به پیتزایش اضافه کند.
He added that he didn't have money either.
او اضافه کرد که پول هم ندارد.
(حساب) جمع کردن، جمع زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Add two and four.
دو و چهار را جمع کن.
These figures don't add up.
این ارقام درست در نمیآید.
غذا و آشپزی افزودن، اضافه کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
They are adding a room to the building.
آنها دارند یک اتاق به ساختمان اضافه میکنند.
(ADD) [American Dialect Dictionary]
سلامت روان (add) [attention deficit disorder] (روانشناسی) اختلال نقص توجه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی سلامت روان
به حساب آوردن، افزودن بر
قوز بالای قوز شدن، نمک به زخم پاشیدن، شرایط را نسبت به قبل بدتر کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «add» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/add