آخرین به‌روزرسانی:

Piggyback

ˈpɪɡibæk ˈpɪɡibæk

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

پرپشت یا شانه سوار شدن، کول کردن، کول، واگن مسطح (ویژه حمل اتومبیل و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

He piggybacked his wounded friend.

او دوست زخمی خود را بر پشت خود حمل کرد.

My father gave me a piggyback ride all the way to the hospital.

پدرم مرا تا بیمارستان کول کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He carried the child home piggyback.

او کودک را کول کرد و به منزل برد.

We estimated the cost of shipping by piggyback.

ما هزینه‌ی حمل با کول‌بری را برآورد کردیم.

piggyback services

خدمات دوش بری

piggyback cars

واگن‌های حمل وسایط نقلیه و غیره

our railroad piggybacks trailers, tractors, etc.

راه‌آهن ما تریلر و تراکتور و غیره را حمل می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد piggyback

  1. adverb on a railroad flatcar
    Synonyms:
    pickaback pig-a-back
  1. adverb on the back or shoulder or astraddle on the hip
    Synonyms:
    pig-a-back pickaback

ارجاع به لغت piggyback

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «piggyback» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/piggyback

لغات نزدیک piggyback

پیشنهاد بهبود معانی