با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Reply

rɪˈplaɪ rɪˈplaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    replied
  • شکل سوم:

    replied
  • سوم‌شخص مفرد:

    replies
  • وجه وصفی حال:

    replying
  • شکل جمع:

    replies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B1
پاسخ دادن، جواب دادن (با گفتار یا نوشتار)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- I did not know what to reply.
- نمی‌دانستم چه پاسخی بدهم.
- You did not reply to my letter.
- به نامه‌ی من جواب ندادی.
- She replied to the speech with a few words of thanks.
- با چند کلمه‌ی تشکر به نطق پاسخ داد.
noun countable uncountable
پاسخ، جواب
- Her reply to me was vague.
- پاسخ او به پرسش من مبهم بود.
- I eagerly await your prompt reply to my email.
- مشتاقانه منتظر جواب سریع شما به ایمیلم هستم.
- His thoughtful reply to the question impressed the entire audience.
- پاسخ متفکرانه‌ی او به این پرسش همه‌ی حضار را تحت‌تأثیر قرار داد.
verb - intransitive
پاسخ دادن، واکنش نشان دادن (به‌ویژه به حمله یا تیراندازی)
- They fired at us and we replied with machine gun.
- آن‌ها به ما تیراندازی کردند و ما با مسلسل به آن‌ها پاسخ دادیم.
- As the enemy troops advanced, our soldiers readied themselves to reply.
- با پیشروی نیروهای دشمن، سربازان ما خود را برای واکنش آماده کردند.
verb - intransitive
پژواک داشتن
- The church bell replied loudly.
- ناقوس کلیسا با صدای بلند پژواک داشت.
- The thunderstorm made the mountains reply.
- رعد‌وبرق کوه‌ها را به پژواک واداشت.
verb - intransitive
حقوق پاسخ دادن (به ادعای خواهان)
- The defendant has 30 days to reply to the plaintiff's complaint.
- متهم سی روز فرصت دارد به شکایت شاکی پاسخ دهد.
- We are still awaiting the plaintiff to reply.
- همچنان منتظر پاسخ شاکی هستیم.
noun countable
حقوق پاسخ، جواب (به دادخواست خواهان)، دعوای متقابل
- The plaintiff's reply to the defendant's plea presented strong evidence.
- در پاسخ شاکی به ادعای متهم شواهد محکمی ارائه شد.
- The defendant's attorney carefully reviewed the plaintiff's reply.
- وکیل متهم جواب شاکی را به‌دقت بررسی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reply

  1. noun answer
    Synonyms: acknowledgment, antiphon, back talk, comeback, counter, echo, feedback, knee-jerk reaction, lip, reaction, reciprocation, rejoinder, respond, response, retaliation, retort, return, riposte, sass, snappy comeback, vibes, wisecrack
    Antonyms: question, request
  2. verb answer
    Synonyms: acknowledge, be in touch, come back, counter, echo, feedback, field the question, get back to, react, reciprocate, rejoin, respond, retaliate, retort, return, riposte, shoot back, squelch, top, write back
    Antonyms: question, request

ارجاع به لغت reply

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reply» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reply

لغات نزدیک reply

پیشنهاد بهبود معانی