با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Reply

rɪˈplaɪ rɪˈplaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    replied
  • شکل سوم:

    replied
  • سوم شخص مفرد:

    replies
  • وجه وصفی حال:

    replying
  • شکل جمع:

    replies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb B1
    پاسخ، جواب، پاسخ دادن، جواب کتبی یا شفاهی، دفاعیه
    • - You did not reply to my letter.
    • - به نامه‌ی من جواب ندادی.
    • - I did not know what to reply.
    • - نمی‌دانستم چه پاسخی بدهم.
    • - She replied to the speech with a few words of thanks.
    • - با چند کلمه‌ی تشکر به نطق پاسخ داد.
    • - Our ship replied to the French ship's signals.
    • - کشتی ما به علامت‌های کشتی فرانسوی پاسخ داد.
    • - They fired at us and we replied with machine gun.
    • - آن‌ها به ما تیراندازی کردند و ما با مسلسل به آن‌ها پاسخ دادیم.
  • noun countable
    پاسخ، جواب، جوابیه، جواب کتبی یا شفاهی، دفاعیه
    • - Her reply to me was vague.
    • - پاسخ او به پرسش من مبهم بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد reply

  1. noun answer
    Synonyms: acknowledgment, antiphon, back talk, comeback, counter, echo, feedback, knee-jerk reaction, lip, reaction, reciprocation, rejoinder, respond, response, retaliation, retort, return, riposte, sass, snappy comeback, vibes, wisecrack
    Antonyms: question, request
  2. verb answer
    Synonyms: acknowledge, be in touch, come back, counter, echo, feedback, field the question, get back to, react, reciprocate, rejoin, respond, retaliate, retort, return, riposte, shoot back, squelch, top, write back
    Antonyms: question, request

ارجاع به لغت reply

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reply» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reply

لغات نزدیک reply

پیشنهاد بهبود معانی