فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Comeback

ˈkʌmbæk ˈkʌmbæk

شکل جمع:

comebacks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C1

بازگشت (به وضع یا مقام یا قدرت سابق)، رجعت، دستیابی مجدد

His comeback to power surprised everyone.

بازگشت او به قدرت همه را متعجب کرد.

Mohammad Ali made his comeback in the ring.

محمدعلی دوباره به عرصه‌ی (ورزش) مشت‌زنی بازگشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to make (or stage) a comeback

بازگشتن (به وضع یا مقام یا قدرت و... گذشته)

noun

جواب (زیرکانه یا دندان شکن)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
noun

توجیه، دلیل قانونی، بهانه

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد comeback

  1. noun recovery, triumph
    Synonyms:
    return improvement recovery rally revival rebound victory resurgence winning
    Antonyms:
    failure
  1. noun snappy retort
    Synonyms:
    response reply answer back rejoinder riposte quip repartee retaliation

ارجاع به لغت comeback

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «comeback» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/comeback

لغات نزدیک comeback

پیشنهاد بهبود معانی