با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Comeback

ˈkʌmbæk ˈkʌmbæk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    comebacks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
بازگشت (به وضع یا مقام یا قدرت سابق)، رجعت، دستیابی مجدد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- His comeback to power surprised everyone.
- بازگشت او به قدرت همه را متعجب کرد.
- Mohammad Ali made his comeback in the ring.
- محمدعلی دوباره به عرصه‌ی (ورزش) مشت‌زنی بازگشت.
- to make (or stage) a comeback
- بازگشتن (به وضع یا مقام یا قدرت و... گذشته)
noun
جواب (زیرکانه یا دندان شکن)
noun
توجیه، دلیل قانونی، بهانه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد comeback

  1. noun recovery, triumph
    Synonyms: improvement, rally, rebound, resurgence, return, revival, victory, winning
    Antonyms: failure
  2. noun snappy retort
    Synonyms: answer back, quip, rejoinder, repartee, reply, response, retaliation, riposte

ارجاع به لغت comeback

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «comeback» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/comeback

لغات نزدیک comeback

پیشنهاد بهبود معانی