گذشتهی ساده:
reboundedشکل سوم:
reboundedسومشخص مفرد:
reboundsوجه وصفی حال:
reboundingشکل جمع:
reboundsدوباره بهجای اول برگشتن، حرکت ارتجاعی داشتن، منعکس شدن، پس زدن، برگشتن، جهش کردن، دارای قوه ارتجاعی، واکنش، اعاده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The ball rebounded from the wall.
توپ از دیوار پس جهید.
a shield from which electrons rebound
سپری که الکترون به آن برخورد میکند و باز میگردد
Sounds of artillery rebounded from the mountains around the city.
صدای توپخانه از کوههای اطراف شهر منعکس میشد.
After a while, his spirits rebounded.
پس از چندی روحیهاش دوباره خوب شد.
Ahmad rebounded the ball and passed it to me.
احمد توپ را پس گرفت و به من پاس داد.
1- درحال عقبنشینی، پس زنی، پس از کمانه کردن 2- (مثلاً در عشق یا ازدواج) کمی پس از پایان، درحال واکنش
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rebound» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rebound