امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rebound

rɪˈbaʊnd rɪˈbaʊnd rɪˈbaʊnd rɪˈbaʊnd rɪˈbaʊnd rɪˈbaʊnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    rebounded
  • شکل سوم:

    rebounded
  • سوم‌شخص مفرد:

    rebounds
  • وجه وصفی حال:

    rebounding
  • شکل جمع:

    rebounds

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
دوباره به‌جای اول برگشتن، حرکت ارتجاعی داشتن، منعکس شدن، پس زدن، برگشتن، جهش کردن، دارای قوه ارتجاعی، واکنش، اعاده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The ball rebounded from the wall.
- توپ از دیوار پس جهید.
- a shield from which electrons rebound
- سپری که الکترون به آن برخورد می‌کند و باز می‌گردد
- Sounds of artillery rebounded from the mountains around the city.
- صدای توپخانه از کوه‌های اطراف شهر منعکس می‌شد.
- After a while, his spirits rebounded.
- پس از چندی روحیه‌اش دوباره خوب شد.
- Ahmad rebounded the ball and passed it to me.
- احمد توپ را پس گرفت و به من پاس داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rebound

  1. verb bounce back; ricochet
    Synonyms: backfire, boomerang, convalesce, get back on one’s feet, get better, get in shape, get well, heal, kick back, make a comeback, mend, overcome, pick up, pull through, rally, recoil, recuperate, regain one’s health, rejuvenate, return, return to form, revive, snap back, spring back, start anew

Collocations

  • on the rebound

    1- درحال عقب‌نشینی، پس زنی، پس از کمانه کردن 2- (مثلاً در عشق یا ازدواج) کمی پس از پایان، درحال واکنش

ارجاع به لغت rebound

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rebound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rebound

لغات نزدیک rebound

پیشنهاد بهبود معانی