امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Recoil

rɪˈkɔɪl ˈriːkɔɪl rɪˈkɔɪl ˈriːkɔɪl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
عقب رفتن، پس رفتن، خود را عقب کشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The sound of the gunshot made her recoil in fear.
- صدای شلیک گلوله او را از ترس عقب کشید.
- The dog recoiled when the owner raised his hand in anger.
- وقتی صاحب سگ با عصبانیت دستش را بلند کرد، سگ عقب رفت.
- Our troops recoiled before the savage attack of the enemy.
- سربازان ما در مقابل حمله‌ی وحشیانه‌ی دشمن عقب‌نشینی کردند.
- He recoiled under the heavy fist blows.
- زیر ضربات شدید مشت عقب رانده شد.
verb - intransitive
عقب‌نشینی کردن، نپذیرفتن، رد کردن (نظر و ایده و غیره)
- He recoiled from the idea of joining a cult.
- او نظر پیوستن به یک فرقه را نپذیرفت.
- She recoiled at the thought of eating raw fish.
- او از فکر خوردن ماهی خام عقب‌نشینی کرد.
verb - intransitive
به جای خود برگشتن، پس جهیدن (فنر و غیره)
- The spring recoiled and hit the guest in the face.
- فنر پس جهید و به‌صورت مهمان خورد.
- The muscle has the ability to recoil.
- عضله توانایی به جای خود برگشتن را دارد.
verb - intransitive
لگد انداختن (تفنگ)
- The rifle recoiled and threw the boy to the ground.
- تفنگ لگد انداخت و پسر را بر زمین افکند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد recoil

  1. verb shrink away
    Synonyms:
    backfire balk blanch blench blink carom cringe demur dodge draw back duck falter flinch hesitate jerk kick pull back quail quake react rebound reel resile shake shirk shrink shudder shy away spring start step back stick stickle swerve tremble turn away waver wince withdraw
    Antonyms:
    face meet

ارجاع به لغت recoil

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «recoil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/recoil

لغات نزدیک recoil

پیشنهاد بهبود معانی