متزلزل شدن، فتور پیدا کردن، دو دل بودن، تردید پیدا کردن، تبصره قانون، نوسان کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The feather wavered to the ground.
پر چرخ زنان بر زمین افتاد.
We wavered so much that somebody else bought the house.
آنقدر تردید کردیم تا یک نفر دیگر خانه را خرید.
Her faith in God never wavered.
ایمان او به خدا هرگز متزلزل نشد.
Her voice wavered with anger.
صدایش از خشم میلرزید.
the wavering light of the candle
نور لرزان شمع
Her temper wavered between joy and gloom.
خلق او بین شادی و حزن در نوسان بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «waver» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/waver