امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stagger

ˈstæɡər ˈstæɡə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    staggered
  • شکل سوم:

    staggered
  • سوم‌شخص مفرد:

    staggers
  • وجه وصفی حال:

    staggering
  • شکل جمع:

    staggers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive C2
تلوتلو خوردن، پیلی‌پیلی خوردن، گیج‌گیجی خوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- stagger to one's feet
- تلوتلو خوران بلند شدن، پیلی‌پیلی‌خوران سر پا ایستادن
- stagger under the weight / burden of
- زیر بار...تقلا کردن، زیر فشار...دست و پا زدن
verb - transitive
بهت‌زده کردن، شوکه کردن، تکان دادن، گیج کردن، مبهوت کردن
verb - transitive
زیگزاگی قرار دادن، ضربدری گذاشتن
verb - transitive
(ساعات کار، تعطیلات و غیره) به طور متناوب تنظیم کردن
noun
تلو تلو، گیج‌گیجی، پیلی‌پیلی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stagger

  1. verb walk falteringly
    Synonyms:
    alternate careen dither falter halt hesitate lurch overlap pitch reel shake stammer step sway swing teeter titubate topple totter vacillate waver wheel whiffle wobble zigzag
  1. verb astound, shock
    Synonyms:
    amaze astonish boggle bowl over confound consternate devastate dumbfound flabbergast floor give a shock nonplus overpower overwhelm paralyze perplex puzzle shake shatter startle strike dumb stump stun stupefy surprise take aback take breath away throw off balance

ارجاع به لغت stagger

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stagger» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stagger

لغات نزدیک stagger

پیشنهاد بهبود معانی