آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Stagger

ˈstæɡər ˈstæɡə

گذشته‌ی ساده:

staggered

شکل سوم:

staggered

سوم‌شخص مفرد:

staggers

وجه وصفی حال:

staggering

شکل جمع:

staggers

معنی stagger | جمله با stagger

verb - intransitive C2

تلوتلو خوردن، لنگ‌لنگان راه رفتن، به‌زحمت راه رفتن

The injured soldier staggered back to the camp.

سرباز زخمی لنگ‌لنگان به اردوگاه برگشت.

Feeling dizzy, she started to stagger and almost fainted.

او که احساس سرگیجه می‌کرد، شروع به تلوتلو خوردن کرد و نزدیک بود از حال برود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

stagger to one's feet

تلوتلو خوران بلند شدن، پیلی‌پیلی‌خوران سر پا ایستادن

stagger under the weight / burden of

زیر بار...تقلا کردن، زیر فشار...دست و پا زدن

verb - transitive

بهت‌زده کردن، شوکه کردن، تکان دادن، گیج کردن، مبهوت کردن، غافل‌گیر کردن، حیرت‌زده کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

His sudden promotion to CEO staggered everyone at the company.

ترفیع ناگهانی او به سِمَت مدیرعامل، همه را در شرکت بهت‌زده کرد.

The revelation about the company's financial struggles staggered the investors.

افشای مشکلات مالی شرکت، سرمایه‌گذاران را شوکه کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The news of her sudden engagement staggered all her friends.

خبر نامزدی ناگهانی او همه‌ی دوستانش را غافل‌گیر کرد.

verb - transitive

متناوب تنظیم کردن، پراکنده کردن (ساعات کار، تعطیلات و... به‌گونه‌ای که برای هر شخص متفاوت باشد)

The events were staggered throughout the day to give everyone a chance to attend without overcrowding.

رویدادها درطول روز پراکنده شدند تا به همه فرصتی برای شرکت در آن‌ها بدون شلوغی بدهد.

The company has staggered shifts to ensure that the office does not get too crowded during peak hours.

شرکت شیفت‌های کاری را به‌صورت متناوب تنظیم کرده که در ساعات اوج، دفتر شلوغ نشود.

verb - transitive

شروع متفاوت داشتن، بافاصله شروع کردن (در زمان یا موقعیت متفاوت)

To ensure fairness, the race was staggered so that competitors with slower times began later.

برای اطمینان از عدالت، مسابقه بافاصله شروع شد تا رقبا با زمان‌های کندتر، دیرتر شروع کنند.

They decided to stagger the start of the bike race to avoid congestion at the starting line.

آن‌ها تصمیم گرفتند مسابقه‌ی دوچرخه‌سواری را متفاوت شروع کنند تا از ازدحام در خط شروع جلوگیری شود.

noun countable

تلوتلو، گام‌های نامنظم، قدم‌های لنگ‌لنگان، گام‌های نامتعادل

The old man, weak and frail, moved across the room with a slow stagger.

پیرمرد ضعیف و نحیف، با گام‌های نامنظم و آرام در اتاق حرکت کرد.

Exhausted after the long hike, she moved with a weary stagger.

او که بعداز پیاده‌روی طولانی خسته شده بود، با قدم‌های نامتعادل حرکت می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد stagger

  1. verb to arrange in a systematic order
    Synonyms:
  1. noun an unsteady uneven gait

سوال‌های رایج stagger

گذشته‌ی ساده stagger چی میشه؟

گذشته‌ی ساده stagger در زبان انگلیسی staggered است.

شکل سوم stagger چی میشه؟

شکل سوم stagger در زبان انگلیسی staggered است.

شکل جمع stagger چی میشه؟

شکل جمع stagger در زبان انگلیسی staggers است.

وجه وصفی حال stagger چی میشه؟

وجه وصفی حال stagger در زبان انگلیسی staggering است.

سوم‌شخص مفرد stagger چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد stagger در زبان انگلیسی staggers است.

ارجاع به لغت stagger

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stagger» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stagger

لغات نزدیک stagger

پیشنهاد بهبود معانی