گذشتهی ساده:
flooredشکل سوم:
flooredسومشخص مفرد:
floorsوجه وصفی حال:
flooringشکل جمع:
floorsکف، کف زمین، کف اطاق، سطح
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
I sat on the floor.
روی کف اتاق نشستم.
A Tabriz carpet was spread in the middle of the floor.
فرش تبریز در وسط کف اتاق پهن شده بود.
We are going to floor this room with marble.
خیال داریم کف این اتاق را مرمر کنیم.
The house has mosaic floors.
کف اتاقهای خانه از موزاییک است.
The forest floor was marshy.
سطح جنگل باتلاقی بود.
They are paving the floor of the bridge.
دارند سطح پل را آسفالت میکنند.
کف، ته، عمق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The ocean floor is a vast and largely unexplored territory.
کف اقیانوس قلمرویی وسیع و عمدتاً کشف نشده است.
The cave floor was uneven and covered in sharp rocks.
ته غار ناهموار و پوشیده از سنگهای تیز بود.
the floor of the valley
ته دره
طبقه (ساختمان)
Mehri's apartment is on the sixth floor.
آپارتمان مهری در طبقهی ششم است.
The office is located on the second floor.
دفتر در طبقهی دوم واقع شده است.
صحن، زمین، حق صحبت
The dance floor was packed with couples swaying to the music.
زمین رقص مملو از زوجهایی بود که با موسیقی میرقصیدند.
The bill will be debated on the floor next week.
این لایحه هفتهی آینده در صحن مجلس مورد بحث قرار خواهد گرفت.
When he came on the senate floor everyone applauded.
وقتی به صحن سنا آمد، همه کف زدند.
The speaker yielded the floor to his colleague.
سخنران تریبون را به همکار خود واگذار کرد.
There was no time to hear questions from the floor.
وقت برای شنیدن پرسشهای حضار نبود.
to ask a chairman for the floor
از رئیس اجازهی صحبت خواستن
a dance floor
صحنه (یا پهنهی) رقص
ورزش زمین ( برای ورزشهای داخل سالن مثل بسکتبال، ژیمناستیک و...)
After a stunning performance, the gymnast exited the floor.
پساز اجرایی خیرهکننده، ژیمناست از زمین خارج شد.
The entire team rushed onto the floor to celebrate their victory.
تمام تیم برای جشن گرفتن پیروزی خود به زمین هجوم بردند.
اقتصاد کمینه، کمترین، کف (مقدار یا قیمت)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
The company put a floor under wages to retain employees.
شرکت برای حفظ کارمندان، کف حقوق را تعیین کرد.
Analysts believe the stock price has finally reached a floor.
تحلیلگران معتقدند که قیمت سهام سرانجام به کمینهی خود رسیده است.
Back then, the interest was on the floor.
در آن زمان، سود در پایینترین حد خود بود.
They're trying to keep a floor under the currency's value.
آنها در تلاش هستند تا کف ارزش پول را حفظ کنند.
The government has put a floor under hourly wage.
دولت برای مزدهای ساعتی میزان حداقل تعیین کرده است.
حضار، حاضران
There was a lively debate from the floor during the town hall meeting.
در طول جلسهی شورای شهر، بحث پرشوری ازسوی حضار صورت گرفت.
After the formal presentations, the discussion was opened to the floor.
پس از ارائههای رسمی، بحث برای حاضران آزاد شد.
به زمین زدن، (با ضربه) برزمین افکندن
He floored his opponent with one blow.
با ضربهای حریف خود را بر زمین افکند.
The boxer floored his opponent with a swift uppercut.
بوکسور حریف خود را با آپرکاتی سرعتی به زمین زد.
The sudden shove floored him, leaving him dazed and confused.
هل ناگهانی او را به زمین انداخت و گیجومبهوتش کرد.
He is a floor trader for the Chicago stock exchange.
او در بورس سهام شیکاگو دلال خرید و فروش است.
گیج کردن، هاجوواج کردن، شکه کردن، سردرگم کردن، دستپاچه کردن
Her answer floored me completely.
پاسخ او مرا کاملاً گیج کرد.
The news of their engagement floored everyone.
خبر نامزدی آنها همه را شوکه کرد.
The interviewer's aggressive tone floored the candidate.
لحن تهاجمی مصاحبهکننده، کاندید را دستپاچه کرد.
(اتومبیل) گاز ماشین را تا ته فشار دادن، با نهایت سرعت رانندگی کردن
He floored the accelerator.
او گاز را تا ته فشار داد.
He floored it as soon as the light turned green.
بهمحض اینکه چراغ سبز شد، با آخرین سرعت گاز داد.
The driver floored it, trying to outrun the police.
راننده برای فرار از پلیس، با آخرین سرعت رانندگی کرد.
Floor it!
تا ته گاز بده!
کف دار کردن، کفسازی کردن، پوشاندن کف
They decided to floor the kitchen with ceramic tiles.
آنها تصمیم گرفتند کف آشپزخانه را با کاشیهای سرامیکی بپوشانند.
The carpenters are scheduled to floor the bedroom tomorrow.
قرار است نجاران فردا اتاق خواب را کفسازی کنند.
بوریا، پادری
(در پارلمان و غیره) نطق کردن، (به نوبهی خود) سخنرانی کردن
1- برخاستن و سخنرانی خود را آغاز کردن 2- روی پهنهی رقص رفتن
(پارلمان و غیره) حال میتوانید سخنان خود را ایراد کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «floor» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/floor