آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۸ اسفند ۱۴۰۳

    Floor

    flɔːr flɔː

    گذشته‌ی ساده:

    floored

    شکل سوم:

    floored

    سوم‌شخص مفرد:

    floors

    وجه وصفی حال:

    flooring

    شکل جمع:

    floors

    معنی floor | جمله با floor

    noun countable A1

    کف، کف زمین، کف اطاق، سطح

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    I sat on the floor.

    روی کف اتاق نشستم.

    A Tabriz carpet was spread in the middle of the floor.

    فرش تبریز در وسط کف اتاق پهن شده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We are going to floor this room with marble.

    خیال داریم کف این اتاق را مرمر کنیم.

    The house has mosaic floors.

    کف اتاق‌های خانه از موزاییک است.

    The forest floor was marshy.

    سطح جنگل باتلاقی بود.

    They are paving the floor of the bridge.

    دارند سطح پل را آسفالت می‌کنند.

    noun countable

    کف، ته، عمق

    floor, کف، ته، عمق

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The ocean floor is a vast and largely unexplored territory.

    کف اقیانوس قلمرویی وسیع و عمدتاً کشف نشده است.

    The cave floor was uneven and covered in sharp rocks.

    ته غار ناهموار و پوشیده از سنگ‌های تیز بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the floor of the valley

    ته دره

    noun countable A2

    طبقه (ساختمان)

    Mehri's apartment is on the sixth floor.

    آپارتمان مهری در طبقه‌ی ششم است.

    The office is located on the second floor.

    دفتر در طبقه‌ی دوم واقع شده است.

    noun countable B1

    صحن، زمین، حق صحبت

    The dance floor was packed with couples swaying to the music.

    زمین رقص مملو از زوج‌هایی بود که با موسیقی می‌رقصیدند.

    The bill will be debated on the floor next week.

    این لایحه هفته‌ی آینده در صحن مجلس مورد بحث قرار خواهد گرفت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    When he came on the senate floor everyone applauded.

    وقتی به صحن سنا آمد، همه کف زدند.

    The speaker yielded the floor to his colleague.

    سخنران تریبون را به همکار خود واگذار کرد.

    There was no time to hear questions from the floor.

    وقت برای شنیدن پرسش‌های حضار نبود.

    to ask a chairman for the floor

    از رئیس اجازه‌ی صحبت خواستن

    a dance floor

    صحنه (یا پهنه‌ی) رقص

    noun countable

    ورزش زمین ( برای ورزش‌های داخل سالن مثل بسکتبال، ژیمناستیک و...)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    After a stunning performance, the gymnast exited the floor.

    پس‌از اجرایی خیره‌کننده، ژیمناست از زمین خارج شد.

    The entire team rushed onto the floor to celebrate their victory.

    تمام تیم برای جشن گرفتن پیروزی خود به زمین هجوم بردند.

    noun

    اقتصاد کمینه، کمترین، کف (مقدار یا قیمت)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    The company put a floor under wages to retain employees.

    شرکت برای حفظ کارمندان، کف حقوق را تعیین کرد.

    Analysts believe the stock price has finally reached a floor.

    تحلیلگران معتقدند که قیمت سهام سرانجام به کمینه‌ی خود رسیده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Back then, the interest was on the floor.

    در آن زمان، سود در پایین‌ترین حد خود بود.

    They're trying to keep a floor under the currency's value.

    آن‌ها در تلاش هستند تا کف ارزش پول را حفظ کنند.

    The government has put a floor under hourly wage.

    دولت برای مزدهای ساعتی میزان حداقل تعیین کرده است.

    noun countable

    حضار، حاضران

    There was a lively debate from the floor during the town hall meeting.

    در طول جلسه‌ی شورای شهر، بحث پرشوری ازسوی حضار صورت گرفت.

    After the formal presentations, the discussion was opened to the floor.

    پس از ارائه‌های رسمی، بحث برای حاضران آزاد شد.

    verb - transitive

    به زمین زدن، (با ضربه) برزمین افکندن

    He floored his opponent with one blow.

    با ضربه‌ای حریف خود را بر زمین افکند.

    The boxer floored his opponent with a swift uppercut.

    بوکسور حریف خود را با آپرکاتی سرعتی به زمین زد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The sudden shove floored him, leaving him dazed and confused.

    هل ناگهانی او را به زمین انداخت و گیج‌ومبهوتش کرد.

    He is a floor trader for the Chicago stock exchange.

    او در بورس سهام شیکاگو دلال خرید و فروش است.

    verb - transitive informal

    گیج کردن، هاج‌وواج کردن، شکه کردن، سردرگم کردن، دستپاچه کردن

    Her answer floored me completely.

    پاسخ او مرا کاملاً گیج کرد.

    The news of their engagement floored everyone.

    خبر نامزدی آن‌ها همه را شوکه کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The interviewer's aggressive tone floored the candidate.

    لحن تهاجمی مصاحبه‌کننده، کاندید را دستپاچه کرد.

    verb - transitive

    (اتومبیل) گاز ماشین را تا ته فشار دادن، با نهایت سرعت رانندگی کردن

    He floored the accelerator.

    او گاز را تا ته فشار داد.

    He floored it as soon as the light turned green.

    به‌محض اینکه چراغ سبز شد، با آخرین سرعت گاز داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The driver floored it, trying to outrun the police.

    راننده برای فرار از پلیس، با آخرین سرعت رانندگی کرد.

    Floor it!

    تا ته گاز بده!

    verb - transitive

    کف دار کردن، کف‌سازی کردن، پوشاندن کف

    They decided to floor the kitchen with ceramic tiles.

    آن‌ها تصمیم گرفتند کف آشپزخانه را با کاشی‌های سرامیکی بپوشانند.

    The carpenters are scheduled to floor the bedroom tomorrow.

    قرار است نجاران فردا اتاق خواب را کف‌سازی کنند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد floor

    1. noun bottom of a room; level of a multistory building
      Synonyms:
      ground level flooring carpet rug boards downstairs story flat basement cellar deck stage tier landing mat upstairs lowest point nadir canvas mezzanine
      Antonyms:
      ceiling
    1. verb perplex, confound
      Synonyms:
      puzzle baffle bewilder nonplus confound dumbfound disconcert discomfit stump beat overthrow defeat conquer bowl over flatten level fell drop down knock down prostrate ground lay low bring down bring up short throw
      Antonyms:
      explain clear up

    Collocations

    floor mat

    بوریا، پادری

    Idioms

    hold the floor

    (در پارلمان و غیره) نطق کردن، (به نوبه‌ی خود) سخنرانی کردن

    take the floor

    1- برخاستن و سخنرانی خود را آغاز کردن 2- روی پهنه‌ی رقص رفتن

    the floor is yours

    (پارلمان و غیره) حال می‌توانید سخنان خود را ایراد کنید.

    سوال‌های رایج floor

    گذشته‌ی ساده floor چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده floor در زبان انگلیسی floored است.

    شکل سوم floor چی میشه؟

    شکل سوم floor در زبان انگلیسی floored است.

    شکل جمع floor چی میشه؟

    شکل جمع floor در زبان انگلیسی floors است.

    وجه وصفی حال floor چی میشه؟

    وجه وصفی حال floor در زبان انگلیسی flooring است.

    سوم‌شخص مفرد floor چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد floor در زبان انگلیسی floors است.

    ارجاع به لغت floor

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «floor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/floor

    لغات نزدیک floor

    • - floodway
    • - flooey or flooie
    • - floor
    • - floor cloth
    • - floor exercise
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    interceptor into ironically isn't it looks like it takes two to tango item of news I've Jan jat jaw JK jupiter judicable juggler قانون‌گذاری قیمومت غنج ارجاع ارزش‌گذاری ارغنون نصیب نغمه نغمه‌سرا نغمه‌خوان مقننه کارگزاری مغفرت تغافل کامکار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.