با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Canvas

ˈkænvəs ˈkænvəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    canvased
  • شکل سوم:

    canvased
  • سوم شخص مفرد:

    canvases
  • وجه وصفی حال:

    canvasing
  • شکل جمع:

    canvases

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    کرباس، برزنت
    • - The backpack was made from canvas.
    • - کوله‌پشتی از کرباس ساخته شده بود.
    • - The tent was constructed from canvas.
    • - چادر از کرباس ساخته شده است.
  • noun
    هنر بوم (ساخته‌شده از کرباس)
    • - The artist created a stunning landscape on the canvas.
    • - این هنرمند منظره‌ای خیره‌کننده روی بوم خلق کرد.
    • - After finishing the painting, she wrote her name at the bottom corner of the canvas.
    • - پس از اتمام نقاشی، نام خود را در گوشه‌ی پایین بوم نوشت.
  • noun countable
    هنر نقاشی (روی بوم ساخته‌شده از کرباس)
    • - the canvases of Hieronymus Bosch
    • - نقاشی‌های هیرونیموس بوش
    • - The canvases of Leonardo da Vinci are considered masterpieces of the Renaissance era.
    • - نقاشی‌های لئوناردو داوینچی از شاهکارهای دوران رنسانس محسوب می‌شوند.
  • noun countable
    چادر (ساخته‌شده از کرباس)
    • - They used to live under canvas.
    • - آن‌ها در چادر زندگی می‌کردند.
    • - We set up our canvas near the riverside.
    • - چادرمان را در نزدیکی رودخانه برپا کردیم.
  • noun
    مجازی زمینه
    • - The canvas of the story was rich with detailed descriptions of the medieval castle.
    • - زمینه‌ی داستان سرشار از توصیفات دقیق از این قلعه‌ی قرون وسطایی بود.
    • - The canvas of the movie was the bustling city of New York.
    • - زمینه‌ی این فیلم شهر شلوغ نیویورک بود.
  • noun
    بادبان
    • - The canvas was torn during the storm.
    • - بادبان حین طوفان پاره شد.
    • - A strong gust of wind sent the canvas fluttering
    • - وزش شدید باد بادبان‌ها را به لرزه درآورد.
  • noun countable
    ورزش کف (رینگ بوکس یا تشک کشتی)
    • - The boxers clashed in the center of the canvas.
    • - بوکسورها در وسط کف رینگ با هم درگیر شدند.
    • - The wrestler slammed his opponent onto the canvas.
    • - کشتی‌گیر حریف خود را به کف کوبید.
  • verb - transitive
    با کرباس پوشاندن
    • - Please canvas the furniture to protect it during the move.
    • - لطفاً مبلمان را برای محافظت از آن حین جابه‌جایی با کرباس بپوشانید.
    • - The artist will canvas the walls.
    • - هنرمند دیوارها را با کرباس خواهد پوشاند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد canvas

  1. noun coarse material
    Synonyms: awning cloth, duck, fly, sailcloth, shade, tarp, tarpaulin, tenting
  2. noun painting on coarse material
    Synonyms: art, artwork, oil, picture, piece, portrait, still life, watercolor

Collocations

  • the canvas

    صحنه‌ی مشت‌بازی (که کف آن با کرباس فرش شده است)

  • under canvas

    در خیمه

ارجاع به لغت canvas

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «canvas» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/canvas

لغات نزدیک canvas

پیشنهاد بهبود معانی