امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Canvas

ˈkænvəs ˈkænvəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    canvased
  • شکل سوم:

    canvased
  • سوم‌شخص مفرد:

    canvases
  • وجه وصفی حال:

    canvasing
  • شکل جمع:

    canvases

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
کرباس، برزنت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The backpack was made from canvas.
- کوله‌پشتی از کرباس ساخته شده بود.
- The tent was constructed from canvas.
- چادر از کرباس ساخته شده است.
noun
هنر بوم (ساخته‌شده از کرباس)
- The artist created a stunning landscape on the canvas.
- این هنرمند منظره‌ای خیره‌کننده روی بوم خلق کرد.
- After finishing the painting, she wrote her name at the bottom corner of the canvas.
- پس از اتمام نقاشی، نام خود را در گوشه‌ی پایین بوم نوشت.
noun countable
هنر نقاشی (روی بوم ساخته‌شده از کرباس)
- the canvases of Hieronymus Bosch
- نقاشی‌های هیرونیموس بوش
- The canvases of Leonardo da Vinci are considered masterpieces of the Renaissance era.
- نقاشی‌های لئوناردو داوینچی از شاهکارهای دوران رنسانس محسوب می‌شوند.
noun countable
چادر (ساخته‌شده از کرباس)
- They used to live under canvas.
- آن‌ها در چادر زندگی می‌کردند.
- We set up our canvas near the riverside.
- چادرمان را در نزدیکی رودخانه برپا کردیم.
noun
مجازی زمینه
- The canvas of the story was rich with detailed descriptions of the medieval castle.
- زمینه‌ی داستان سرشار از توصیفات دقیق از این قلعه‌ی قرون وسطایی بود.
- The canvas of the movie was the bustling city of New York.
- زمینه‌ی این فیلم شهر شلوغ نیویورک بود.
noun
بادبان
- The canvas was torn during the storm.
- بادبان حین طوفان پاره شد.
- A strong gust of wind sent the canvas fluttering
- وزش شدید باد بادبان‌ها را به لرزه درآورد.
noun countable
ورزش کف (رینگ بوکس یا تشک کشتی)
- The boxers clashed in the center of the canvas.
- بوکسورها در وسط کف رینگ با هم درگیر شدند.
- The wrestler slammed his opponent onto the canvas.
- کشتی‌گیر حریف خود را به کف کوبید.
verb - transitive
با کرباس پوشاندن
- Please canvas the furniture to protect it during the move.
- لطفاً مبلمان را برای محافظت از آن حین جابه‌جایی با کرباس بپوشانید.
- The artist will canvas the walls.
- هنرمند دیوارها را با کرباس خواهد پوشاند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد canvas

  1. noun coarse material
    Synonyms:
    awning cloth duck fly sailcloth shade tarp tarpaulin tenting
  1. noun painting on coarse material
    Synonyms:
    art artwork oil picture piece portrait still life watercolor

Collocations

  • the canvas

    صحنه‌ی مشت‌بازی (که کف آن با کرباس فرش شده است)

ارجاع به لغت canvas

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «canvas» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/canvas

لغات نزدیک canvas

پیشنهاد بهبود معانی