آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Piece

    piːs piːs

    گذشته‌ی ساده:

    pieced

    شکل سوم:

    pieced

    سوم‌شخص مفرد:

    pieces

    وجه وصفی حال:

    piecing

    شکل جمع:

    pieces

    معنی piece | جمله با piece

    noun countable A2

    تکه، قطعه، بخش، پارچه، فقره، عدد، نمونه، قسمت

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    two pieces of luggage

    دو عدد چمدان

    The written exam was a piece of cake.

    امتحان کتبی مثل آب خوردن بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Did you read her piece in the paper?

    مقاله‌ی او را در روزنامه خواندی؟

    a piece of sculpture

    یک مجسمه

    a marvellous literary piece

    یک قطعه ادبی شگفت‌انگیز

    He played two pieces (of music).

    او دو قطعه موسیقی نواخت.

    This chair is made of nine pieces.

    این صندلی از نه قطعه ساخته شده است.

    a new piece of furniture

    یک عدد مبل جدید

    several pieces of important news

    چندین خبر مهم

    a piece of good advice

    یک نصیحت خوب

    a piece of paper

    یک صفحه (یا تکه) کاغذ

    a piece of land

    یک قواره قطعه زمین

    This cloth is sold by the piece.

    این پارچه را قواره‌ای می‌فروشند.

    a piece of chalk for writing

    یک تکه گچ برای نوشتن

    a piece of bread

    یک پاره نان

    a piece of meat

    یک لخته گوشت

    She put a piece of wood on the fire.

    او یک تکه چوب در آتش گذاشت.

    I cut my hand on a piece of glass.

    یک تکه شیشه دستم را برید.

    The glass fell and broke into a thousand pieces.

    لیوان افتاد و هزار تکه شد.

    One of the pieces of the watch fell off and got lost.

    یکی از قطعات ساعت افتاد و گم شد.

    noun countable

    تفنگ، سلاح گرم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    a fowling-piece

    تفنگ برای شکار پرنده

    noun countable

    سکه

    a ten-pence piece

    یک سکه‌ی ده پنسی

    verb - transitive

    یک‌تکه کردن، وصله کردن، ترکیب کردن، وصل کردن، چسباندن

    to piece together the truth

    به حقیقت پی بردن

    Detectives tried to piece together the details of the crime.

    کارآگاهان کوشیدند که جزئیات جنایت را کنار هم قرار دهند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He pieced together parts of the torn paper money.

    او بخش‌های اسکناس پاره را به هم چسباند.

    to piece together parts of an engine

    قطعات موتور را سر هم کردن

    to piece a pair of trousers

    شلوار را وصله کردن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد piece

    1. noun part
      Synonyms:
      section bit portion segment share fraction division item percentage example sample cut length end member interest quantity parcel lot quota allotment instance fragment scrap slice morsel chunk lump bite gob half hunk dole iota moiety specimen shred smithereen
      Antonyms:
      whole
    1. noun work of art, music, writing
      Synonyms:
      work creation composition production painting statue song sketch photograph study article paper print item lines part bit arrangement discourse exposition theme treatment thesis dissertation treatise engraving icon vignette
    1. verb put together
      Synonyms:
      make fix repair join combine unite assemble create compose restore mend patch
      Antonyms:
      separate divide

    Collocations

    break (or smash, full, tear) to pieces

    شکستن (یا خرد کردن یا کشیدن یا پاره کردن) و به تکه‌های کوچک تقسیم کردن، متلاشی کردن، تکه‌تکه کردن، داغون کردن

    go to pieces

    1- تکه‌تکه شدن، فرو ریختن، خرد شدن 2- کنترل خود را از دست دادن

    Idioms

    a piece of cake

    بسیار راحت، راحت و آسان، مثل آب خوردن

    go to pieces

    1- تکه‌تکه شدن، فرو ریختن، خرد شدن 2- کنترل خود را از دست دادن

    give somebody a piece of one's mind

    (عامیانه) رک و خودمانی صحبت کردن، نظر خود را صریحا گفتن

    in one piece

    بدون صدمه، بی‌کم‌و‌کاست

    of a piece (or of one piece)

    همانند، یکجور، از یک نوع

    Idioms بیشتر

    speak one's piece

    عقاید و نظریات خود را بیان کردن، حرف خود را زدن

    take a piece out of somebody

    کسی را سخت نکوهش کردن

    سوال‌های رایج piece

    گذشته‌ی ساده piece چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده piece در زبان انگلیسی pieced است.

    شکل سوم piece چی میشه؟

    شکل سوم piece در زبان انگلیسی pieced است.

    شکل جمع piece چی میشه؟

    شکل جمع piece در زبان انگلیسی pieces است.

    وجه وصفی حال piece چی میشه؟

    وجه وصفی حال piece در زبان انگلیسی piecing است.

    سوم‌شخص مفرد piece چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد piece در زبان انگلیسی pieces است.

    ارجاع به لغت piece

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «piece» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/piece

    لغات نزدیک piece

    • - pie-eyed
    • - piebald
    • - piece
    • - piece by piece
    • - piece de resistance
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.