ابلق، پیسه، دورنگ
The piebald dog wagged its tail happily.
سگ ابلق باخوشحالی دمش را تکان داد.
The piebald horse galloped across the field.
اسب ابلق در سراسر میدان تاخت.
انگلیسی بریتانیایی جانورشناسی حیوان ابلق، اسب ابلق
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I saw a beautiful piebald pony at the zoo.
من یک حیوان ابلق زیبا در باغوحش دیدم.
I've always been fascinated by the unique markings of piebalds, especially horses.
من همیشه مجذوب علائم منحصربهفرد حیوانات ابلق، بهویژه اسبها بودم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «piebald» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/piebald