شکل جمع:
lotsبسی، بسیار، چندین، قواره، تکه، سهم، بخش، بهره، قسمت، سرنوشت، پارچه، قطعه، توده انبوه، قرعه، محوطه، قطعه زمین، جنس عرضهشده برای فروش، کالا، به قطعات تقسیم کردن (با out )، تقسیمبندی کردن، جورکردن، بخش کردن، سهمبندی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to draw lots
قرعهکشی کردن، پشک انداختن
to choose soldiers by lot
از راه قرعهکشی سرباز گزیدن
her unhappy lot
سرنوشت ناگوار او
I would not like to share his lot.
نمیخواستم شریک سرنوشت او باشم.
my lot in this world
قسمت من در این جهان
We divided the land into 300-meter lots.
زمین را به بخشهای 300 متری تقسیم کردیم.
a parking lot
جایگاه پارکینگ، ماندگاه
a vacant lot
یک قطعه زمین خالی
a burial lot
محل دفن
I still have several lots of paper to correct.
هنوز چندین دسته انشا مانده است که باید تصحیح کنم.
The first lot of volunteers arrived.
اولین گروه داوطلبان وارد شدند.
a stationery lot
یک دسته کاغذ تحریر
lots of books
یک عالمه کتاب
We saw a lot of horses.
خیلی اسب دیدیم.
He is a lot happier.
او خیلی خوشحالتر است.
Lots of people came.
مردم فراوانی آمدند.
I have a lot of friends.
من دوستان زیادی دارم.
Thanks a lot.
خیلی سپاسگزارم.
He is a bad lot.
آدم بدی است.
He got in with hard-drinking, poker-playing lots.
او با عرقخورها و پوکربازها دمخور بود.
to lot fruit for market
میوه را برای بازار طبقهبندی (خوب و بد) کردن
They lotted the land.
آنها زمین را قطعهقطعه کردند.
cast (or draw) lots (for some thing)
(برای چیزی) قرعهکشی کردن
fall to somebody's lot (to do something)
مسئول انجام (کاری) شدن، وظیفهی کسی شدن
throw in one's lot with somebody
سرنوشت خود را با کسی در آمیختن، شریک شدن (با کسی)
(عامیانه) همه، (به صورت) یکجا، چکی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lot