آخرین به‌روزرسانی:

Chunk

tʃʌŋk tʃʌŋk

شکل جمع:

chunks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1

تکه بزرگ یا کلفت و کوتاه (درمورد سنگ و یخ و چوب)، (مجازاً) کنده، مقدار قابل‌توجه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

a chunk of meat

یک شقه گوشت

They were hammering pieces off a big chunk of ice.

آن‌ها با چکش تکه‌هایی را از یک قطعه‌ی بزرگ یخ جدا می‌کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a chunk of cool watermelon

یک قاچ هندوانه‌ی سرد

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chunk

  1. noun mass, slab of something
    Synonyms:
    piece part lump block portion wad hunk glob gob nugget clod dollop

ارجاع به لغت chunk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chunk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chunk

لغات نزدیک chunk

پیشنهاد بهبود معانی