Dollop

ˈdɑːləp ˈdɒləp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive
    دسته علف و غیره، کومه، توده
    • - Put a dollop of cream on each cookie.
    • - روی هر یک از شیرینی‌ها یک قلمبه خامه بگذارید.
    • - The child dropped a dollop of ice cream on her lap.
    • - بچه یک تکه از بستنی را روی دامن خود ریخت.
    • - having a few dollops of brandy
    • - صرف مقدار کمی براندی
    • - a dollop of satire
    • - یک کمی طنز
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد dollop

  1. noun lump
    Synonyms: bit, blob, glob, gob, mass, piece, portion

ارجاع به لغت dollop

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dollop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dollop

لغات نزدیک dollop

پیشنهاد بهبود معانی