آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ آذر ۱۴۰۲

    Dolly

    ˈdɑːli ˈdɒli

    شکل جمع:

    dollies

    معنی dolly | جمله با dolly

    noun countable

    عروسک (به زبان بچگانه)

    My daughter loves playing with her dolly.

    دخترم عاشق بازی کردن با عروسکش است.

    The little girl carried her dolly everywhere she went, treating it like a real baby.

    دخترک عروسکش را به هر جایی که می‌رفت، می‌برد و مثل یک بچه‌ی واقعی با آن رفتار می‌کرد.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی ارابه‌ی دستی، چرخ دستی (برای حمل بار به‌ویژه بار سنگین)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    She wheeled the dolly into the garage.

    ارابه‌ی دستی را به گاراژ برد.

    The movers used a dolly to transport the large couch down the stairs.

    کارگران باربری از چرخ دستی برای حمل کاناپه‌ی بزرگ به پایین پله‌ها استفاده کردند.

    noun countable

    روانه، پایه‌ی سیار (نوعی پایه‌ی چرخ‌دار که دوربین یا صدابر بر آن نصب می‏‌شود و می‏‌توان آن را روی سطحی صاف هدایت کرد)

    The film crew carefully wheeled the dolly across the set to capture the action.

    گروه فیلم‌برداری روانه را به‌دقت در صحنه چرخاندند تا این صحنه را ضبط کنند.

    He carefully positioned the camera on the dolly.

    او دوربین را به‌دقت روی پایه‌ی سیار قرار داد.

    verb - transitive

    منتقل کردن، حمل کردن (با استفاده از ارابه‌ی دستی)

    He carefully dollied the heavy boxes into the truck.

    با دقت جعبه‌های سنگین را به داخل کامیون حمل کرد.

    The movers dollied the furniture up the stairs to the third floor apartment.

    کارگران باربری مبلمان را از پله‌ها به آپارتمان طبقه‌ی سوم منتقل کردند.

    noun slang

    قرص متادون

    The dolly is usually taken once a day to treat opioid addiction.

    قرص متادون معمولاً یک بار در روز برای درمان اعتیاد به مواد افیونی مصرف می‌شود.

    The pharmacy dispensed a dolly to the customer with proper instructions on how to take it.

    داروخانه قرص متادون را همراه با دستورالعمل‌های مناسب در مورد نحوه‌ی مصرف آن به مشتری داد.

    noun countable informal

    انگلیسی بریتانیایی تیکه، عروسک، لعبت (زن یا دختر جوان جذاب)

    The dolly at the bar caught everyone's attention with her dazzling smile.

    تیکه‌ی توی بار با لبخند خیره‌کننده‌اش توجه همه رو به خودش جلب کرد.

    I spent my night with a dolly.

    شبم رو با یه عروسک گذروندم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد dolly

    1. noun handtruck
      Synonyms:
      cart carrier pushcart

    سوال‌های رایج dolly

    شکل جمع dolly چی میشه؟

    شکل جمع dolly در زبان انگلیسی dollies است.

    ارجاع به لغت dolly

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «dolly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dolly

    لغات نزدیک dolly

    • - dollop
    • - dollop of cream
    • - dolly
    • - dolly bird
    • - dolly varden
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.