فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Blob

blɑːb blɒb

گذشته‌ی ساده:

blobbed

شکل سوم:

blobbed

سوم‌شخص مفرد:

blobs

وجه وصفی حال:

blobbing

شکل جمع:

blobs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

قطره (چسبناک)، لکه، گلوله، حباب، مالیدن، لک انداختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

a blob of paint

قطره‌ای از رنگ

Put a blob of glue on the back of the picture and stick it in the album.

یک چکه چسب پشت عکس بزن و آن را در آلبوم بچسبان.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a gray blob in the horizon

لکه‌ای بی‌شکل و خاکستری رنگ در افق

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blob

  1. noun drop, spot
    Synonyms:
    dot spot drop splash glob ball droplet bubble blotch blot dab globule daub splotch

ارجاع به لغت blob

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blob» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blob

لغات نزدیک blob

پیشنهاد بهبود معانی