آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۸ آذر ۱۴۰۴

    Splash

    splæʃ splæʃ

    گذشته‌ی ساده:

    splashed

    شکل سوم:

    splashed

    سوم‌شخص مفرد:

    splashes

    وجه وصفی حال:

    splashing

    شکل جمع:

    splashes

    معنی splash | جمله با splash

    verb - intransitive verb - transitive B2

    پاشیدن، خیس کردن

    شکل عامیانه‌ در انگلیسی بریتانیایی: splosh

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    A car passed by and splashed us with muddy water.

    اتومبیلی رد شد و به ما آب گل‌آلود پاشید.

    Paul splashed cologne on his face.

    پال به صورتش ادوکلن پاشید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Don't splash your dress.

    پیراهنت را لک نکن.

    Some painters merely splash paint on the canvas.

    برخی نقاشان فقط رنگ را بر کرباس می‌پاشند.

    I splashed out » 400 for a new watch.

    چهار صد لیره برای یک ساعت نو ولخرجی کردم.

    The sunlight splashed over her golden hair.

    نور خورشید بر گیسوان زرین او می‌درخشید.

    Sunset colors were splashed across the sky.

    رنگهای غروب آفتاب در سرتاسر آسمان پراکنده شده بودند.

    verb - intransitive B2

    آب‌بازی کردن، ورجه‌وورجه کردن در آب

    شکل عامیانه‌ در انگلیسی بریتانیایی: splosh

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    The children were splashing in the pool.

    بچه‌ها در حوض ورجه‌وورجه می‌کردند.

    He splashed overboard and swam ashore.

    از قایق شلپی بیرون پرید و تا ساحل شنا کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    منتشر کردن، چاپ کردن، نمایش دادن (به‌طور برجسته)

    The paper splashed the story on page one.

    روزنامه آن ماجرا را در صفحه‌ی اول با حروف بزرگ چاپ کرد.

    Revolutionary slogans were splashed on the walls of the city.

    بر در و دیوار شهر شعارهای انقلابی نوشته بودند.

    noun countable C2

    قطره، پاشش، لکه، چکه

    There is a big splash of paint on the floor.

    در کف اتاق، لکه‌ی بزرگ رنگ وجود دارد.

    A splash of milk fell into the batter.

    یک قطره شیر، داخل خمیر ریخته شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    just a splash of vodka, please

    لطفاً فقط کمی ودکا

    noun countable B2

    شِلپ‌شلوپ، صدای پاشیدن آب

    The big stone hit the water with a splash.

    سنگ بزرگ با صدای شلپ بر آب خورد.

    A sudden splash startled everyone on the dock.

    شِلپ‌شلوپ ناگهانی آب، همه را روی اسکله ترساند.

    noun countable

    جلوه، چیز روشن، برجسته، قابل توجه

    She made a splash at the party with her new hairstyle.

    با مدل موی جدیدش، در مهمانی توجه همه را جلب کرد.

    The festival brought a splash of life to the quiet town.

    جشنواره، جلوه‌ای از زندگی به شهر آرام بخشید.

    noun countable

    خبر مهم، تیتر داغ، خبر جنجالی، خبر برجسته

    The scandal made a splash across all media outlets.

    این رسوایی در تمامی رسانه‌ها، خبر مهمی شد.

    His new film made a big splash.

    فیلم جدید او سر و صدای زیادی به پا کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد splash

    1. noun spattering, impact
      Synonyms:
      touch effect stir display dash patch burst sensation splurge
    1. verb throw liquid
      Synonyms:
      throw wet spray sprinkle shower soak douse slop drench moisten spatter squirt dash bathe spread strew splatter broadcast drown sop slosh get wet dabble wade paddle plunge wallow
    1. verb to flow or move with a low slapping sound
      Synonyms:
      splosh bubble burble gurgle sprinkle lap swash wash slosh slush
    1. noun the sound like water splashing
      Synonyms:
      plash
    1. noun a small quantity of something moist or liquid
      Synonyms:
      dab splatter
    1. noun a prominent or sensational but short-lived news event
      Synonyms:
      stir

    Collocations

    a splash of color

    لکه یا قطعه‌ای رنگین، بخش پوشیده از رنگ

    Idioms

    make a splash

    سر و صدا ایجاد کردن، جلب توجه کردن، گرفتن

    سوال‌های رایج splash

    گذشته‌ی ساده splash چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده splash در زبان انگلیسی splashed است.

    شکل سوم splash چی میشه؟

    شکل سوم splash در زبان انگلیسی splashed است.

    وجه وصفی حال splash چی میشه؟

    وجه وصفی حال splash در زبان انگلیسی splashing است.

    سوم‌شخص مفرد splash چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد splash در زبان انگلیسی splashes است.

    ارجاع به لغت splash

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «splash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/splash

    لغات نزدیک splash

    • - splanchno-
    • - splanchnology
    • - splash
    • - splash guard
    • - splashboard
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    sole gyration required scribbler oleato carrot and stick add fuel to the fire crookery crooked linger chess fiend secondary Seattle seasoning غاز تزویر مضیقه ترغیب کردن مقدونیه مغایرت مقاربت مغایر مقیم مغازله مقاوله نامه مذاکره مذاکره کردن تزکیه ذکاوت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.