امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Paddle

ˈpædl ˈpædl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    paddled
  • شکل سوم:

    paddled
  • سوم‌شخص مفرد:

    paddles
  • وجه وصفی حال:

    paddling
  • شکل جمع:

    paddles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
بیلچه، پاروی پهن قایقرانی، پارو زدن، با باله شنا کردن، دست و پا زدن، با دست نوازش کردن، وررفتن، با چوب پهن کتک زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- paddle boat
- قایق پارویی
- Her mother paddled her for being naughty.
- چون شیطانی کرده بود مادرش با یک تخته او را زد.
- The two of us paddled the boat to the other side of the river.
- دو نفری قایق را با پارو زدن به آن‌سوی رودخانه بردیم.
- In the shallow water the children were paddling with their hands.
- بچه‌ها در آب کم‌عمق دستانشان را پارووار تکان می‌دادند.
- She sat on the pool's edge and paddled with her feet.
- او بر کنار استخر نشست و با پاهایش شلپ‌شلوپ کرد.
- His little daughter paddled up to him and kissed him.
- دختر خردسالش به طرف او تاتی کرد و او را بوسید.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد paddle

  1. noun item used for propelling object
    Synonyms:
    oar paddlewheel pole propeller pull scull sweep
  1. verb propel with arms or tool
    Synonyms:
    boat cruise cut water drift drive navigate oar pull row run rapids scull sky an oar slop splash stir sweep thrash wade

Idioms

  • up the creek without a paddle

    تو هچل، در مهلکه، در وضعیتی دشوار و بسیار بد، در منجلاب سختی و بحران

ارجاع به لغت paddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «paddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/paddle

لغات نزدیک paddle

پیشنهاد بهبود معانی