فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Slop

slɑːp slɒp

گذشته‌ی ساده:

slopped

شکل سوم:

slopped

سوم‌شخص مفرد:

slops

وجه وصفی حال:

slopping

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

ریختن، سرریز کردن، سرریز شدن، سررفتن (مایعات)

His hand was shaking and he slopped some of the coffee on the carpet.

لرزش دستش باعث شد که مقداری از قهوه را روی فرش بریزد.

Be careful not to slop the soup when you pour it into the bowl.

حواستان باشد وقتی سوپ را داخل کاسه می‌ریزید سرریز نشود.

noun uncountable informal

غذا و آشپزی آب‌ زیپو، غذای رقیق و بی‌مزه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

He was getting tired of eating prison slop.

از خوردن آب زیپوهای زندان خسته شده بود.

The cafeteria served a bowl of slop for lunch today.

کافه‌تریا برای ناهار امروز غذای رقیق و بی‌مزه‌ای را سرو کرد.

noun

پس‌مانده‌ی غذا (برای تغذیه‌ی حیوانات به‌ویژه خوک) (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)

He collected the slops from the kitchen to feed the pigs.

او برای غذا دادن به خوک‌ها، پس‌مانده‌های غذا را از آشپزخانه جمع کرد.

The slop left a foul smell.

از پس‌مانده‌ی غذا بوی بدی به مشام می‌رسید.

noun plural

پوشاک شلوار گشاد کوتاه (که مردان در قرن شانزدهم می‌پوشیدند) (slops)

The actor wore slops.

این بازیگر شلوار گشاد کوتاه به تن داشت.

In the 16th century, men commonly wore slops.

در قرن شانزدهم، مردان معمولاً شلوار گشاد کوتاه می‌پوشیدند.

noun plural

پوشاک لباس مخصوص ملوانان (slops)

The sailors purchased new slops for their upcoming voyage.

ملوانان برای سفر آتی خود لباس‌های جدیدی را خریدند.

The merchant specialized in selling high-quality slops to naval personnel.

این بازرگان در فروش لباس با کیفیت بالا به پرسنل نیروی دریایی تخصص داشت.

noun

گل نرم

The hiker's boots got stuck in the slop.

چکمه‌های کوهنورد در گل نرم گیر کرد.

It was difficult to walk through the slop.

راه رفتن از میان گل نرم سخت بود.

noun

مواد زائد (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)

The smell of the slops made me hold my breath.

بوی مواد زائد باعث شد نفسم بند بیاید.

Cleaning up the slop from the bathroom floor was not a pleasant task.

تمیز کردن مواد زائد از کف حمام کار خوشایندی نبود.

noun

هر چیز بی‌ارزش، آشغال

I can't believe I wasted my money on this slop.

باورم نمی‌شه که پولم رو سر این چیز بی‌ارزش هدر دادم.

The quality of their customer service was nothing but slop.

کیفیت خدمات مشتریان آن‌ها چیزی آشغالی بیش نبود.

noun

احساسات غلوآمیز (در نوشتار یا گفتار)

His speech was filled with slop.

سخنان او پر از احساسات غلوآمیز بود.

The love letter was full of slop.

این نامه‌ی عاشقانه پر از احساسات غلوآمیز بود.

verb - transitive

ریختن (در ظرف) (به‌طور نامرتب یا کثیف)

She slopped the stew into the bowls.

خورش را داخل کاسه‌ها ریخت.

She slopped the soup into the bowl.

سوپ را داخل کاسه ریخت.

verb - transitive

پرسروصدا خوردن، پرسروصدا نوشیدن

The party guests slopped their drinks.

مهمانان مهمانی نوشیدنی‌های خود را پرسروصدا می‌نوشیدند.

The pigs slopped their meal.

خوک‌ها غذای خود را پرسروصدا خوردند.

verb - transitive

دادن پس‌مانده‌ی غذا به، پس‌مانده‌ی غذا دادن به (حیوانات به‌ویژه خوک‌ها)

He slops the pigs every morning.

او هر روز صبح به خوک‌ها پس‌مانده‌ی غذا را می‌دهد.

We need to slop the chickens before they go to sleep.

قبل از اینکه مرغ‌ها بخوابند باید به آن‌ها غذا بدهیم.

verb - intransitive

راه رفتن (در میان گل‌ولای)، شلپ‌شلپ کردن

He slopped through the muddy field.

او از میان زمین گل‌آلود راه رفت.

The kids loved to slop.

بچه‌ها دوست داشتند شلپ‌شلپ کنند.

verb - intransitive

غلو کردن (در گفتار یا نوشتار)

The politician slopped about his achievements during the campaign.

این سیاستمدار در طول مبارزات انتخاباتی در مورد دستاوردهایش غلو کرد.

The speaker slopped on about the benefits of their new product.

سخنران در مورد مزایای محصول جدیدشان غلو کرد.

noun

(تولید‌شده با هوش مصنوعی) محتوای سطحی، محتوای جعلی، محتوای نادرست

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slop

  1. verb splash; make a mess
    Synonyms:
    spill splash spray spatter slosh smear splatter overflow drip dash smudge flounder wallow let run out let run over
    Antonyms:
    clean up

Phrasal verbs

slop over

1- لبریز شدن، سر رفتن 2- (عامیانه) احساساتی شدن

ارجاع به لغت slop

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/slop

لغات نزدیک slop

پیشنهاد بهبود معانی