امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Slop

slɑːp slɒp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    slopped
  • شکل سوم:

    slopped
  • سوم‌شخص مفرد:

    slops
  • وجه وصفی حال:

    slopping

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
ریختن، سرریز کردن، سرریز شدن، سررفتن (مایعات)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- His hand was shaking and he slopped some of the coffee on the carpet.
- لرزش دستش باعث شد که مقداری از قهوه را روی فرش بریزد.
- Be careful not to slop the soup when you pour it into the bowl.
- حواستان باشد وقتی سوپ را داخل کاسه می‌ریزید سرریز نشود.
noun uncountable informal
غذا و آشپزی آب‌ زیپو، غذای رقیق و بی‌مزه link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده
- He was getting tired of eating prison slop.
- از خوردن آب زیپوهای زندان خسته شده بود.
- The cafeteria served a bowl of slop for lunch today.
- کافه‌تریا برای ناهار امروز غذای رقیق و بی‌مزه‌ای را سرو کرد.
noun
پس‌مانده‌ی غذا (برای تغذیه‌ی حیوانات به‌ویژه خوک) (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)
- He collected the slops from the kitchen to feed the pigs.
- او برای غذا دادن به خوک‌ها، پس‌مانده‌های غذا را از آشپزخانه جمع کرد.
- The slop left a foul smell.
- از پس‌مانده‌ی غذا بوی بدی به مشام می‌رسید.
noun plural
پوشاک شلوار گشاد کوتاه (که مردان در قرن شانزدهم می‌پوشیدند) (slops)
- The actor wore slops.
- این بازیگر شلوار گشاد کوتاه به تن داشت.
- In the 16th century, men commonly wore slops.
- در قرن شانزدهم، مردان معمولاً شلوار گشاد کوتاه می‌پوشیدند.
noun plural
پوشاک لباس مخصوص ملوانان (slops)
- The sailors purchased new slops for their upcoming voyage.
- ملوانان برای سفر آتی خود لباس‌های جدیدی را خریدند.
- The merchant specialized in selling high-quality slops to naval personnel.
- این بازرگان در فروش لباس با کیفیت بالا به پرسنل نیروی دریایی تخصص داشت.
noun
گل نرم
- The hiker's boots got stuck in the slop.
- چکمه‌های کوهنورد در گل نرم گیر کرد.
- It was difficult to walk through the slop.
- راه رفتن از میان گل نرم سخت بود.
noun
مواد زائد (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)
- The smell of the slops made me hold my breath.
- بوی مواد زائد باعث شد نفسم بند بیاید.
- Cleaning up the slop from the bathroom floor was not a pleasant task.
- تمیز کردن مواد زائد از کف حمام کار خوشایندی نبود.
noun
هر چیز بی‌ارزش، آشغال
- I can't believe I wasted my money on this slop.
- باورم نمی‌شه که پولم رو سر این چیز بی‌ارزش هدر دادم.
- The quality of their customer service was nothing but slop.
- کیفیت خدمات مشتریان آن‌ها چیزی آشغالی بیش نبود.
noun
احساسات غلوآمیز (در نوشتار یا گفتار)
- His speech was filled with slop.
- سخنان او پر از احساسات غلوآمیز بود.
- The love letter was full of slop.
- این نامه‌ی عاشقانه پر از احساسات غلوآمیز بود.
verb - transitive
ریختن (در ظرف) (به‌طور نامرتب یا کثیف)
- She slopped the stew into the bowls.
- خورش را داخل کاسه‌ها ریخت.
- She slopped the soup into the bowl.
- سوپ را داخل کاسه ریخت.
verb - transitive
پرسروصدا خوردن، پرسروصدا نوشیدن
- The party guests slopped their drinks.
- مهمانان مهمانی نوشیدنی‌های خود را پرسروصدا می‌نوشیدند.
- The pigs slopped their meal.
- خوک‌ها غذای خود را پرسروصدا خوردند.
verb - transitive
دادن پس‌مانده‌ی غذا به، پس‌مانده‌ی غذا دادن به (حیوانات به‌ویژه خوک‌ها)
- He slops the pigs every morning.
- او هر روز صبح به خوک‌ها پس‌مانده‌ی غذا را می‌دهد.
- We need to slop the chickens before they go to sleep.
- قبل از اینکه مرغ‌ها بخوابند باید به آن‌ها غذا بدهیم.
verb - intransitive
راه رفتن (در میان گل‌ولای)، شلپ‌شلپ کردن
- He slopped through the muddy field.
- او از میان زمین گل‌آلود راه رفت.
- The kids loved to slop.
- بچه‌ها دوست داشتند شلپ‌شلپ کنند.
verb - intransitive
غلو کردن (در گفتار یا نوشتار)
- The politician slopped about his achievements during the campaign.
- این سیاستمدار در طول مبارزات انتخاباتی در مورد دستاوردهایش غلو کرد.
- The speaker slopped on about the benefits of their new product.
- سخنران در مورد مزایای محصول جدیدشان غلو کرد.
noun
(تولید‌شده با هوش مصنوعی) محتوای سطحی، محتوای جعلی، محتوای نادرست
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slop

  1. verb splash; make a mess
    Synonyms:
    dash drip flounder let run out let run over overflow slosh smear smudge spatter spill splatter spray wallow
    Antonyms:
    clean up

Phrasal verbs

  • slop over

    1- لبریز شدن، سر رفتن 2- (عامیانه) احساساتی شدن

ارجاع به لغت slop

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slop

لغات نزدیک slop

پیشنهاد بهبود معانی