با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Spill

spɪl spɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spilt
  • شکل سوم:

    spilt
  • سوم‌شخص مفرد:

    spills
  • وجه وصفی حال:

    spilling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B1
ریختن، پرت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- She spilled the milk on the floor.
- شیر را روی کف اتاق ریخت.
- He who escapes will have his blood spilled.
- هر کسی فرار کند خونش ریخته خواهد شد.
- don't you spill the coffee on the rug!
- قهوه را روی فرش نریزی!
- He dropped the sack and the sugar spilled all over the ground.
- کیسه را انداخت و شکرها روی زمین پخش شد.
- The string snapped and the pearls spilled on the sidewalk.
- ریسمان پاره شد و مرواریدها روی پیاده‌رو ریخت.
- The donkey spilled everyone who tried to ride him.
- آن الاغ هر کسی را که می‌خواست سوارش شود به زیر می‌انداخت.
- The motorcycle skidded and spilled the driver in the dust.
- موتورسیکلت لیز خورد و راننده را به خاک افکند.
- The crowd spilled over into the square.
- جمعیت ریختند توی میدان.
- Light spilled out through the windows.
- نور از پنجره‌ها به خارج پراکنده می‌شد.
- The milk started boiling and spilling over.
- شیر شروع کرد به جوشیدن و سر رفتن.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
ریزش، افتادن، عمل افتادن
- His spill from the horse caused a broken bone.
- افتادن او از اسب موجب شکستگی استخوان شد.
- an oil spill in the Persian Gulf
- ریختگی نفت در خلیج فارس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spill

  1. verb slop, drop
    Synonyms: discharge, disgorge, dribble, drip, empty, flow, lose, overfill, overflow, overrun, overturn, pour, run, run out, run over, scatter, shed, spill over, splash, splatter, spray, sprinkle, spurt, squirt, stream, throw off, upset, well over
    Antonyms: clean up, pick up
  2. verb reveal
    Synonyms: betray, blab, blow, disclose, divulge, give away, inform, let the cat out of the bag, mouth, squeal, tattle, tell
    Antonyms: conceal, hide

Phrasal verbs

  • spill over

    لبریز شدن، سرریز شدن، سررفتن

Idioms

  • spill the beans

    (معمولاً غیرعمدی و ناخودآگاه) رازی را افشا کردن، قضیه‌ای را لو دادن، دهن‌لقی کردن، بند را به آب دادن، پته‌ی کسی را روی آب ریختن، رازی را برملا کردن

ارجاع به لغت spill

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spill» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spill

لغات نزدیک spill

پیشنهاد بهبود معانی