استفراغ کردن، خالی کردن، ریختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She disgorged anything she ate.
او هرچه را که میخورد، بالا میآورد.
The volcano disgorges lava.
آتشفشان گدازه بیرون میدهد.
When he saw the gun, he had to disgorge the money.
هفتتیر را که دید مجبور شد پول را پس بدهد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disgorge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disgorge