فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Throw Up

ˈθroʊˈəp θrəʊʌp

گذشته‌ی ساده:

threw up

شکل سوم:

thrown up

سوم‌شخص مفرد:

throws up

وجه وصفی حال:

throwing up

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb B2

استفراغ کردن، بالا آوردن، قی کردن

The baby threw up on the new carpet.

نوزاد روی فرش تازه استفراغ کرد.

She felt dizzy and threw up in the car.

او احساس سرگیجه کرد و در ماشین بالا آورد.

phrasal verb

(مشکلات، ایده‌ها و...) ایجاد کردن، پدید آوردن، به وجود آوردن، انجامیدن، منجر شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

His research threw up some interesting ideas.

پژوهش او به ایده‌های جالبی منجر شد.

The new policy has thrown up several unexpected challenges.

سیاست جدید چالش‌های غیرمنتظره‌ی جدیدی را ایجاد کرده است.

phrasal verb informal

انگلیسی بریتانیایی (شغل) دست کشیدن، رها کردن، استعفا دادن، کنار گذاشتن

She threw up her job to travel the world.

او شغلش را رها کرد تا به دور دنیا سفر کند.

He suddenly threw up his high-paying job and moved to the countryside.

او ناگهان از شغل پردرآمدش دست کشید و به روستا نقل‌مکان کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد throw up

  1. phrasal verb vomit
  1. verb regurgitate
    Synonyms:
    vomit puke be sick retch gag heave spew upchuck hurl barf disgorge spit up ralph urp blow lunch toss one's cookies pray to the porcelain god drive a truck blow grits be nauseous
  1. verb build quickly
    Synonyms:
    put together throw together slap together run up knock together build overnight patch jerrybuild roughcast roughhew
    Antonyms:
    destroy tear down raze

ارجاع به لغت throw up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «throw up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/throw-up

لغات نزدیک throw up

پیشنهاد بهبود معانی