با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Barf

bɑːrf bɑːf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    barfed
  • شکل سوم:

    barfed
  • سوم‌شخص مفرد:

    barfs
  • وجه وصفی حال:

    barfing

معنی

verb - intransitive verb - transitive
انگلیسی آمریکایی عامیانه قی کردن، بالا آوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد barf

  1. noun The matter ejected in vomiting
    Synonyms: vomit, vomitus, egestion, puke, vomition
  2. verb Eject the contents of the stomach through the mouth
    Synonyms: vomit, vomit up, purge, cast, sick, cat, be-sick, disgorge, regorge, retch, puke, spew, spue, chuck, upchuck, honk, regurgitate, throw up

ارجاع به لغت barf

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «barf» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/barf

لغات نزدیک barf

پیشنهاد بهبود معانی