گذشتهی ساده:
purgedشکل سوم:
purgedسومشخص مفرد:
purgesوجه وصفی حال:
purgingشکل جمع:
purgesبرکنار کردن، اخراج کردن، حذف کردن، بیرون انداختن (از اداره یا سازمانی بهدلیل اختلاف نظر)
After the revolution, many government employees were purged.
بعداز انقلاب بسیاری از کارمندان دولت اخراج شدند.
They purged the organization of anyone loyal to the old leadership.
آنها در سازمان هر کسی را که به رهبری قبلی وفادار بود، بیرون کردند.
Stalin purged his opponents.
استالین مخالفان خود را معدوم کرد.
the communist party purge
تصفیهی سیاسی حزب کمونیست
حذف کردن، خط زدن، پاک کردن، بیرون کشیدن (خط زدن اسم از لیست، معمولاً غیرقانونی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He claimed that minority voters were unfairly purged from the rolls.
او ادعا کرد که رأیدهندگان اقلیت بهطور ناعادلانهای از فهرستها حذف شدهاند.
The official was found guilty of illegally purging names from the voter database.
آن مقام رسمی بهدلیل پاک کردن غیرقانونی نامها از پایگاهدادهی رأیدهندگان مجرم شناخته شد.
پاک کردن، رهایی یافتن، از بین بردن، تطهیر کردن، زدودن، خلاص کردن، مبری کردن
He tried to purge himself of the charge of heresy.
او کوشید که خود را از تهمت ارتداد مبری کند.
The investigation aimed to purge the company of financial corruption.
این تحقیق با هدف پاکسازی شرکت از فساد مالی انجام شد.
Meditation helps some people purge their minds of negative thoughts.
مدیتیشن به برخی افراد کمک میکند ذهن خود را از افکار منفی رهایی بخشند.
The new software is supposed to purge the system of viruses.
قرار است نرمافزار جدید سیستم را از ویروسها پاک کند.
They tried to purge the country of foreign influences.
آنها سعی کردند کشور را از نفوذ خارجی بزدایند.
Let us purge our sins with prayer.
بیا تا گناهان خود را با دعا پاک کنیم.
purging water by distillation
تصفیهی آب از راه تقطیر
purging metal of dross
فلز را از تفاله زدودن
پاکسازی کردن، تخلیه کردن، بیرون ریختن، دفع کردن (پاک کردن بدن از غذا برای مثال برای کاهش وزن با استفراغ عمدی و دارو)
The cycle of bingeing and purging can seriously damage the digestive system.
چرخهی پرخوری و تخلیه کردن میتواند بهشدت به دستگاه گوارش آسیب بزند.
He felt guilty after eating and tried to purge himself by vomiting.
او بعداز خوردن احساس گناه میکرد و تلاش میکرد با استفراغ خود را پاکسازی کند.
drugs that purge the bowels
داروهایی که رودهها را پاک میکند
حذف، اخراج، برکناری، پاکسازی (از اداره یا سازمانی بهدلیل اختلاف نظر)
After the failed coup, a widespread political purge took place.
پساز کودتای نافرجام، پاکسازی سیاسی گستردهای رخ داد.
The purge extended to schools and universities, targeting dissenting voices.
برکناری به مدارس و دانشگاهها نیز کشیده شد و صداهای مخالف را هدف قرار داد.
حذف، پاکسازی، خط زدن، بیرون کشیدن (خط زدن اسم از لیست، معمولاً غیرقانونی)
The illegal purge of voters caused widespread outrage.
حذف غیرقانونی رأیدهندگان باعث خشم گسترده شد.
There are concerns about manipulation and the politically motivated purge of registered citizens.
نگرانیهایی در مورد دستکاری و پاکسازی سیاسی ثبتنامشدگان وجود دارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «purge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/purge