گذشتهی ساده:
murderedشکل سوم:
murderedسومشخص مفرد:
murdersوجه وصفی حال:
murderingشکل جمع:
murdersقتل، کشتار، آدمکشی، قتل عمد
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
accused of murder
متهم به قتل
to commit murder
مرتکب قتل عمد شدن
War is legalized mass murder.
جنگ کشتار دستهجمعی قانونی است.
That written test was murder!
آن امتحان کتبی کشنده بود!
It's murder trying to drive to Toopkhaneh Square.
رانندگی کردن تا میدان توپخانه کار طاقتفرسایی است.
کشتن، به قتل رساندن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He has murdered six people.
او شش نفر را به قتل رسانده است.
They murdered millions of Jews.
آنها میلیونها یهودی را کشتند.
Verdi's beautiful piece was murdered on the piano.
قطعهی زیبای وردی را با پیانو ضایع کردند.
He murdered that song.
او آن آواز را گند زد.
تجری به قتل، اقدام به قتل، مبادرت به قتل، قتل نافرجام (تلاش عمدی برای کشتن فرد، بدون اینکه این عمل به نتیجهی نهایی یعنی مرگ منجر شود)
حمله به قصد قتل
(عامیانه) خلاف کردن و تنبیه نشدن، خودسرانه عمل کردن
1- دیر یا زود قاتل دستگیر میشود 2- هیچ عمل بدی برای همیشه نهفته نمیماند
جنایت دیر یا زود آشکار میشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «murder» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/murder