گذشتهی ساده:
decapitatedشکل سوم:
decapitatedسومشخص مفرد:
decapitatesوجه وصفی حال:
decapitatingسر از تن جدا کردن، گردن زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The renowned Amir Arsalan decapitated him with one blow.
امیر ارسلان نامدار با یک ضربه سر او را از تن جدا کرد.
They sent his decapitated body to Tehran.
تن بیسر او را به تهران فرستادند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «decapitate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/decapitate