امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Slay

sleɪ sleɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    slew
  • شکل سوم:

    slain
  • سوم‌شخص مفرد:

    slays
  • وجه وصفی حال:

    slaying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
با خشونت کشتن، به قتل رساندن، کشتار کردن، ذبح کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Either die or slay.
- یا بمیر یا بمیران.
- Sohrab was slain by his own father, Rustam.
- سهراب به دست پدرش رستم کشته شد.
- He slays the girls with his soft songs.
- با آوازهای ملایم خود دخترها را می‌کشد.
- I am slain by her black eyes.
- کشته‌ی چشمان سیاه او هستم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slay

  1. verb kill
    Synonyms:
    annihilate assassinate butcher cut off destroy dispatch do do away with do in down eliminate erase execute exterminate finish hit knock off liquidate massacre murder neutralize put away rub out slaughter snuff waste
    Antonyms:
    bear create give birth

ارجاع به لغت slay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slay

لغات نزدیک slay

پیشنهاد بهبود معانی