زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

Slay

sleɪ sleɪ

گذشته‌ی ساده:

slew

شکل سوم:

slain

سوم‌شخص مفرد:

slays

وجه وصفی حال:

slaying

شکل جمع:

slays

معنی slay | جمله با slay

verb - transitive

انگلیسی بریتانیایی قدیمی کشتن، از پا درآوردن (با خشونت)

The warrior slayed his enemies in battle.

جنگجو، دشمنانش را در میدان نبرد از پای درآورد.

Legends tell of heroes who slay monsters to protect their people.

افسانه‌ها از قهرمانانی می‌گویند که برای محافظت از مردمشان هیولاها را می‌کشند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Either die or slay.

یا بمیر یا بمیران.

verb - transitive

انگلیسی آمریکایی به قتل رساندن، کشتن (به‌ویژه در گزارش‌های خبری)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Sohrab was slain by his own father, Rustam.

سهراب به دست پدرش رستم کشته شد.

The victim had been slain with a sharp object.

قربانی با جسمی تیز به قتل رسیده بود.

verb - intransitive verb - transitive informal

مجذوب کردن، حیرت‌زده کردن

The comedian's routine slew the audience, leaving everyone in stitches.

کمدین با اجرای خود تماشاگران را حیرت‌زده کرد و همه را به خنده انداخت.

He slays the girls with his soft songs.

با آوازهای ملایم خود دخترها را می‌کشد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I am slain by her black eyes.

کشته‌ی چشمان سیاه او هستم.

verb - transitive informal

ناراحت کردن، مأیوس کردن، دل شکستن، پشیمان کردن

It slayed me when I found out he had been lying the whole time.

وقتی فهمیدم تمام این مدت داشته دروغ می‌گفته، واقعاً دلم شکست.

The memory of that day still slays me.

خاطره‌ی اون روز هنوز منو ناراحت می‌کند.

slang verb - intransitive

عالی بودن، ترکوندن، حسابی درخشیدن، فوق‌العاده بودن

The whole team slayed on the project.

کل تیم توی پروژه حسابی درخشید.

Girl, you slayed that outfit!

دختر، با اون لباس ترکوندی!

noun slang countable

چیز عالی، فوق‌العاده، خیلی‌خوب، خفن

Her outfit today is a slay from head to toe.

لباس امروزش از سر تا پا فوق‌العاده بود.

That look is such a slay.

اون استایل واقعاً عالیه!

adjective slang

باحال، خفن، عالی، شاهکار، محشر، فوق‌العاده

Your new shoes are slay!

کفشای جدیدت خیلی خفنن!

This makeup is full slay.

این آرایش خیلی محشره!

exclamation slang

دمت گرم، عالیه، مرسی، ممنون، خوبه

"The concert tickets are secured." "Slay!"

"بلیط‌های کنسرت جور شد." "عالی!"

"Here's the report you asked for." "Slay."

"بفرمایید این هم گزارشی که خواسته بودید." "ممنون!"

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slay

  1. verb kill
    Synonyms:
    do eliminate murder execute finish destroy dispatch slaughter waste do away with do in cut off put away neutralize down hit snuff assassinate butcher rub out liquidate exterminate annihilate erase knock off massacre
    Antonyms:
    create give birth bear
  1. verb to take the life of (a person or persons) unlawfully
    Synonyms:
    murder kill destroy butcher do in assassinate slaughter bump off off finish liquidate annihilate put away knock off eliminate hit execute rub out waste dispatch massacre wipe out zap overwhelm snuff strike polish off remove
    Antonyms:
    give-birth bear create

سوال‌های رایج slay

گذشته‌ی ساده slay چی میشه؟

گذشته‌ی ساده slay در زبان انگلیسی slew است.

شکل سوم slay چی میشه؟

شکل سوم slay در زبان انگلیسی slain است.

وجه وصفی حال slay چی میشه؟

وجه وصفی حال slay در زبان انگلیسی slaying است.

سوم‌شخص مفرد slay چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد slay در زبان انگلیسی slays است.

ارجاع به لغت slay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/slay

لغات نزدیک slay

پیشنهاد بهبود معانی